چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

تا بعد

سلام دوستان

ممکنه یه مدت نباشم ...

نمیدونم چه مدت ولی شاید تا یک ماه!

دوستون دارم


رهایی

من شکارچی نیستم اما شنیده ام...


در جاهایی از قطب شمال ...


جایی که مردم بومی آن جا ،گاهی اوقات ،گرگ شکار میکنند!


آنها یک تیغه دو پهلو فراهم می کنند ...


وروی آن تیغه خون می ریزند ویخی را ذوب میکنند!!

و

دسته ی تیغه را در یخ فرو میکنند طوریکه فقط تیغه حرکت کند...


بعد گرگ بوی خون را استشمام میکند...


وبه سمت تیغه می آید وبرای خوردنش ، به آن لیسه میزند.


و وقتی گرگ  تیغه را لیسه میزند ، قطعا چه اتفاقی می افتد؟


زبانش بریده میشود و خونریزی میکند.


وفکر میکند که شکار خوبی به دست آورده است...


او خون خودش را میخورد و در نتیجه باعث مرگ خودش میشود...

این همان کاری است که امروزه امپریالیست ها ، با استفاده از کراک و کوکائین با ما میکنند...

منبع:مستندArivales

اثر:نورگا و آرکنار

قسمت:46...رهایی

لطفا ادامه مطلبو هم مطالعه کنید....



ادامه مطلب ...

آبله مرغون

دیشب خواب دیدم خواب بودم و از شدت سوزش بدنم از خواب پریدم وقتی دستامو دیدم !!!!

گفتم وای دوباره...

آخه من که یه بار آبله مرغون گرفتم دیگه نباید بگیرم...

دونه های کوچیک آبله روی تموم بدنم داشت آبکی و متورم میشد...

این خواب منو برد به ۱۶ سالگیم درست همین وقتای بهار بود که بچه خالم آبله گرفته بودو من فقط رفتم بهش سر بزنم ببینم خوبه یا نه ...

دو سه روز بعدش خودمم بیمار شدم...

بدنم انقدر تحمل این ویروسو نداشت که تپش قلبمم با درد همراه بود و نفس عمیق کشیدن برام سخت انقدر بهم بد گذشت که یه شب به داداشم گفتم اگه من بمیرم تو چیکار میکنی؟؟؟؟

ازش خوشم اومد چون اصلا ازم فاصله نمیگرفت تازه بیمارم نشد (فک کنم تو بچه گیاش گرفته بود)

دو سه هفته از خوب شدنم میگذشت که وقتی به مدرسه رفتم تا امتحان زیست شناسیمو بدم

معلما شروع کردن پچ پچ کنن و منو از سالنی که همه بودن بردن به یه کلاس خالی

یه خانم معلم حدود ۴۵ ساله اونجابود وقتی قیافه ی داغون منو دید گفت چی شده ؟؟؟

با بغضی که توی گلوم بود گفتم جریانو...

و یه عالمه رو برگه امتحانیه گریه کردم دستش درد نکنه برام دستمال کاغذیم آورد...

راستی نمره امتحانیمم شد ۱۷



هیچ کدوم

جایی خوندم که در برخورد با مشکلات زندگی آدما به سه دسته تقسیم میشن!!!!

در این تقسیم بندی مشکلات ادما به آب جوش تشبیه شده بود !

دسته ی اول :مثل تخم مرغ هستن اول نرم و نازکن بعدا ز سختی های زیاد سفت و سخت میشن.

دسته ی دوم :مثل هویجن اول سختن بعد از پشت سر گذاشت سختیا نرم و نازک میشن.

دسته ی سوم:مثل دونه های قهوه هستن که به جای تاثیر گرفتن از سختیا بهش رنگ میدن و تاثیر میذارن.

پ.ن:من بعد از پشت سر گذاشتن سختیای زندگیم خودمو شبیه هیچ کدوم از اینا نمیبینم...

گاهی خیلی زود با کوچک ترین دلیلی میشکنم ...شبیه یه شیشه ی ترک خورده!

حتی با یه نگاه ...




تجربه

پاییز پارسال من برای درس دامپروری باید میرفتم با هم کلاسیا واستادمون بازدید از یک گاوداری صنعتی در نجف اباد ...


من رفتم و اونجا اول ما رو بردند بازدید فارم مرغهای تخمگذار و انبار سیلو علوفه و نبار جیره غذا برای طیور و گاوداری و...

حالا بماند که بعد از اون بازدید بیشتر بچه ها از رشته آب و خاک ناراضی بودن و میگفتند چه ربطی به دامپروری داره واز بوی بد اونجا گله و شکایت داشتند...

بگزریم

من و داداشم قرار گذاشتیم که همین که رسیدیم به ترمینال و اونم کارش تموم شد بر نگردیم خونه و بریم نمایشگاه گل و گیاهو که همون بغل بود...

وقتی برگشتیم یه کم استراحت کردیم و رفتیم نمایشگاه من چندتا گلدون ،چندتا پیاز گل نرگس و زنبق با کود محلول و دو بسته کود جامد مخلوط (کوکوپایت )و یه بیلچه ی کوچیکم خریدم ولی گل نخریدم

چون حملش برامون سخت بود و راهمونم طولانی...

من همین شب که رسیدیم پیاز ا رو توی گلدونای کوچیکی که واسه ی این کار گرفتم کا شتم و روشون تاریخ کاشت رو نوشتم تا ببینم کی قراره گل بده ...

چون هوا خیلی سرد بود گلدونا رو کنار بخاری گذاشتم دو هفته ی اول خیلی رشد خوبی داشت !

ولی بعد رشدش متوقف شد و زرد شدو پوسید...

بین همه ی پیازا یکی جونه نزده بود وقتی خوب دیدمش متوجه شدم که جونه ی انتهایی و اصلیش قطع شده و حالت چروکیده پیدا کرده و این باعث سبز نشدنش شده بود...

کلی سر این موضوع با برادر ببحث کردیم و آخرش به من گفت چون تو خواستی بزرگاشو سوا کنی چشمت خرابی و سالمیشو ندیدی...

سرتونو درد نیارم

من اون پیازو دور ننداختمش و بعد از چند ماه دو هفته پیش توی باغچه کاشتمش الان سبز شده

هوراااااااااااااااااااااا

این اولین تجربه علمی منه!

فهمیدم که پیاز حتی اگه جونه نداشته باشه ویا این که قطع شده باشه توی شرایط مساعد سبز میشه ...

امیدوارم یه گل نرگس بده

سلام

دوستای عزیزم

عیدو پیشاپیش به همتون تبریک میگم

روز مادرو به مادر عزیزم و همه مادرای گل تبریک میگم

.

.

.


نامزد

حدود ۱۰-۱۲سال پیش اون وقتی که قرار بود ثبت نام بشه برای نامزدی شورای شهرو روستا...

عموی منم حوس کرد بره شورا بشه .!!!

آقا عمومون میاد خونه و توی مدارکش که بامدارک مادر بزرگم(ماجیم)مشترک بوده میگرده چیزایی رو که لازم بود واسه ی ثبت نام پیدا میکنه و دوون دوون میره محل اسم نویسی

اونجا که میره مدارکو درمیاره میده به اقاهه...

اونجا آقاهه نشسته پاکت عکسو میگیره باز میکنه...

بعد متعجب میشه و هی به عکس نگاه میکنه هی به عموم

آقاهه

عموم

بعد به عموی بنده میگه این عکس خودته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اونم عکسو میگیره وقتی نگاه میکنه میبینه عکس ماجیو برده

جالب اینجاست که ماجی بنده اون عکسو با عینک ذره بینی با اون دور سیاهش گرفته بوده...

گفتم چون مناسبت داره توی این مدت گفته باشم


نیما کوچولو

میگردم تا چیزایی که خوشحالم میکنن پیدا کنم

اگه غم همیشه هست

من دنبال شادی میگردم

اینم یه بهانه برای زندگی