تو یه هفته اولی که رفته بودیم کارخونه !توی قسمت بسته بندی بودیم و قوطی های لوبیا رو بسته بندی میکردیم .
از قضا کارخونه پر از مرد و پسرای همزبون ما بودن و از ده بغلی ما بودن و تقریبا مارو هم میشناختن .مثلن اگه یکی از اقوامتو میگفتی تا ته جدو ابادتو میخوندن که اینم مهم نبود !به جهنم
داشتم میگفتم :توی بسته بندی بودیم با مامانم که چندتا از این مردا هم بودن یکیشون اسمش مظاهر بود و خیلی هوامونو داشتو داره
مامانم شروع کرد بگه که اره کمک کنید تبلیغ کنید تا زن و دخترای اون طرفای ماهم بیان و کار کنن و ماهم تنها نباشیم اینجا !
که یکی از اون پسرا که اسمش رضا بود گفت:زنای ما گوه میخورن که که میخورن که میان اینجا کار کنن(ایشون مجرد تشریف داشتن ها)
من سکوت کردم و مامانم یه عکس العمل نشون دادو گفت که چرا اینو میگی ؟!!!!
یه روز دیگه اشم که منو اونو روبه روی هم گذاشته بودن تا کفی های لوبیا رو پر کنیم میگفت که اره طرفای ما وضع خیلی بهتره
منم خودمو زدم به اون راهو سادگی محض :گفتم از چه نظر ؟!
گفت زن و دخترا خیلی پاکن و اینطرفا وضع ناموسی و اینا خیلی بده طرفا ما خیلی خوبن
ایشون یکی از اقوام من که قبلن معتاد بودو کاملن میشناخت و از دوچرخه قرمزی ام که برا دخترشون گرفته بودن خبر داشت!!!!!
بعدها دیدم پشت پستوی رختکن مردها سیگارشو زیر انگشتاش قایم میکرد!
یک بارم دیدم که چیزی تو دستش بود و دستشو مالید به دست یکی (کاشف که به عمل اومد فهمیدم آقا خورده فروش مواد هم هست)
گذشت و گذشت و گذشت
تا اینکه بعد یکی دوماه یکی از بچه ها بهم میگفت این رضا با فلان زن متاهل رفیقه ...
منم که هاج و واج مونده بودم که مگه میشه ؟مگه داریم؟
این که این همه جانماز اب میکشید اخه حرف از ناموس و فلان میزد؟!!!
دیشب یکی از بچه ها که قبلن دوسال تو کارخونه کار میکرده و از اقوام جمال سرکارگرمون بود تازگیا میاد دوباره باهام دوست شده و تو تلگرام بهم گفت که رضا کولو با فلانی رفیق بوده و توی فلان خرابه گرفتنشون یکی راپرتشو میده به شوهر معتاد زنه و شوهره میرسه سرقرار این دونفر و کلی میزندشون!
این که همه این سوابق رو تصدیق میکنن شکی ندارم که حتمن طرف یه کاره ای بوده!
اصلن نمیخوام نبش قبر کنم کار رضا رو ها کارش به خودش مربوطه
فقط یاد اون حرفای روز ای اولم افتادم که میگفت :زنای طرف ما خیلی بهتر و پاکترن!!!!!چطور آدم خودش تا ته قصه میره بعدش خودشو شیر پاک خورده نشون میده؟
پ ن:دلم میخواد مغز بعضی از این نرها رو سمباده بکشم !جوری که جای زخمش تا ابد بمونه.
سلام. توی بروز شده های بلاگ اسکای دیدمتون از مطلب تون خوشم اومد وارد وب تون شدم
قشنگ مینویسید و درد ای جامعه زنان رو خوب میفهمید
موفق باشی خانمی
متشکرم دوست خوبم
سلامت باشی
حیرت اوره
خودشم خیلی پاکه
:))
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند...
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند....
بعله
همینه
سلام عزیزم
طرفای ما نمیای؟
با جمله اخرت موافقم شدیدا
اگه قابل دونستی رمزت رو بدی ممنون میشم بانو
سلام گلم
رمزو برداشتم
سلام
زیبا تعریف کردی تازه این قسمت (که که میخورن ) رو خیلی قشنگ آوردی تو متن
کافر همه رو به کیش خود پندارد.خودش کارش درست نیست بقیه رو تقسیم بندی میکنه
اوهوم.
دقیقا
چند دهه ایست که عده ای با پوشیدن خرقه ی تزویر جایگاه و
مقامی بدست اورده اند و لقمه نانی...
سکوت...
سکوتم از رضایت نیست!
دلم اهل شکایت نیست...
سکوتم سرشار از ناگفته هاست.
سکووووت....