چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

گویش درحال گسست

یه خانواده چهار نفره رو درنظر بگیر که اولی 25 سالشه _دومی 18سالشه _سومی 15 و آخریه 9 سالشه ...

سه تای اولی به دو زبان زنده دنیا مسلط هستند و بدون هیچ کمو کاستی هر موقع احساس نیاز کنند ازش استفاده میکنند.

ولی اخریه به یک زبان مسلط هست و البته مسلط هم نیست خیلی از افعال جملاتش را و همینطور بعضی از کلماتش را بد عدا میکند...

نمیدونم چی شد .چی به سر بعضی از مامان باباها اومد که احساس کردن زبان مادری و بومی خودشون رو بریزن دور و به زبان فارسی با بچه هاشون صحبت کنند.شاید با خودشون فکر کردن که اینجوری بهشون شخصیت میدن .اینجا یعنی خودشونو بدون هویت دیدن ؟؟؟

با این کار میخواستن خوب فارسی حرف بزنن ...ولی با چه قیمتی؟مگه بچه های قبلیشون خوب هر دوتا زبونو حرف نمیزنن؟

به قیمت از بین رفتن اصالت خودشون؟وبه قیمت تولد یک زبون جدید که نه فارسیه نه محلی و بومی (یه چیز قروقاطی که فقط مایه ی مزحکه و خندست)

آخه یه بچه رو چطور میشه وادار کرد فارسی بدون نقص حرف بزنه وقتی کل اعضای خانواده و به خصوص مامان بابا محلی حرف میزنن؟؟؟؟

این تغییر رویه حتی گاهی وقتی از سردرگمی پدر مادره به بچه هه اثر میکنه و خیلی واضح میشه فهمید که (عه)این که تا پنج سالش بود داشت به زبون بومی حرف میزن؟!!!!!!!حالا فارسی شد؟؟؟یعنی نگاه کردی به فلانی که داره با بچش فارسی حرف میزنه بعد اومدی بعد 5 سال شروع کردی به گویش فارسی حرف بزنی؟؟؟؟

تصمیم گرفتم اگه ازدواج کردمو طرفم هم زبون خودمه حتمن با بچم به زبون محلی و مادریم حرف بزنم(اینو با یقین میگم)

اینجایی که من زندگی میکنم دچار یه دوگانگی شدم یعنی بعد از دیدن یه بچه نازو مامانی بعد از ذوق کردن وقبل از حرف زدن باهاش باید بگردی مامانشو پیدا کنی بهش بگی  به چه زبونی باهاش حرف میزنید؟ بعد که فهمیدی شروع کنی با بچه هه بحرفی

دلم میخواد یه کمکی به این آدما بکنم ولی فعلن هیچ قدرتی ندارم !

دلم میخواد جلو این حرکتو بگیرم  و فعلن با پیدا کردن اون بچه های نادری که بومی حرف میزنن ذوقیدن کاری از دستم برنمیاد.

من هم فارسی صحبت میکنم هم محلی ...

فارسی رو هم بدون لهجه صحبت میکنم .

ولی ولی ولی بچه های الان ....

Hi

احساس میکنم اونقدرا ارزش نداشتم که به اندازه دوثانیه وقت نذاشته و سین سلامو کامل نکرده!

پیام کوتاهایی که با "سلام"شروع میشن و دو سه بار میخونم بعد جواب میدم ولی اونایی که با "س"شروع میشه رو اصلن...

شاید یه جورایی باب شده که اینجوری به هم سلام بدن ولی من هیچ وقت این کارو نمیکنم.

*اولا مگه چقد وقت آدم گرفته میشه ؟

**دوما چه "س"وچه"سلام" حجم پیام همون اندازه یه پیامه و همچین هزینه ام زیاد نمیشه...

فکر خراب

مورد داشتیم::

طرف از زمان سه ماهه بودنش تو بارداری تا 9ماهگی مدام میرفته "سو نو"!!!

به امید تغییر جنسیت جنین از همه جا بیخبر از دختر به پسر...

اون چیزی که منو متعجب کرده اینه:ایشون کارشناس علوم قرانی دارن آقاشونم طلبه هستن(لبخندی عمیق)

بعد میدونید که دختر توی اسلام "رحمت الهی "معرفی شده؟؟؟؟؟


بچه نمی آورد

کلاس پنجم دبستان بودم که از بهزیستی آوردنش و شد پسر عمه جدیدم...

  ادامه مطلب ...

حرف حقه باید قبول کنی چه خوشت بیاد چه بدت بیاد

حقیقت اینه که باید دست کشید از دیده شدن ها و برای چشم مردم برای خدا و امام حسین کار کردن!

حقیقت اینه که باید به قلبمون رجوع کنیم .

یه سوال؟!اگه تو گیرو دار زندگیمون یه عملی ،کاری رو به زندگیمون اضافه کنیم که آگاهی کامل داریم از خطا بودنش واین به ظاهر باعث بشه که خیلی زرنگ باشیم و اهل کار!تا این که اون خطا و تقلب رو حذف کنیم و همچین زرنگ به نظر نرسیم و رضایت نداشته باشیم از شغل و حرفه و...کدومو انتخاب میکنی؟؟؟راست و حسینی "اقرار به خطا بودنه میکنی؟"

پ ن :امروز من توی مسجد به عنوان عضو تحصیل کرده روستا نظر خودمو راجع به شغل اصلی زنان گفتم.

ناگفته نماند که به این نکته اساسی توی حرفام اشاره کردم که:قالی بافی دچار تحریف شده و تقلب رو واردش کردن ،گفتم قبلا گره میزدند رنگ رو به تار گره میزدند الان نخ و رنگ رو از لای تار عبود میدن و به اصطلاح "قلاب بافی و لر بافی میکنند"

این رو هم متذکر شدم که خریداران فرش هیچ فرقی نمیذارن بین فرش اونی که با زحمت بافته  شده و گره زده و اونی که تقلب کرده و فقط تونسته توی مدت زمان کوتاهی کارشو به اتمام برسونه!

میدونید چی شد؟شدم باعث یه دعوا و بحث

به خاطر چی؟به خاطر گفتن حرف حق

چون الان دیگه اکثرا اینجوری میبافن و فقط به دروغ میگن که گره میزنن ...

کلی با خودم کلنجار رفتم که اونجا جای این حرفم بود یانه؟ولی الان میبینم که بود !همه آدمای توی مسجد ادعای دین و مذهب میکنن ولی از حرف حقی که من زدم حمایت نکردن یه جورایی میخواستن منو بخورن و بزنن که چرا اینو گفتم

به مامان میگم خدا به خیر کنه !


گوشتونو بیارین لطفا:من از اینجا میرم "عمرا وقتمو بذارم واسه آباد کردن"

وحشی شدن به خدا

گربه تا وقتی چیزی مثل"گوشت،دمبه،موش"نبینه مثل بچه آدم هر چی بهش بدی میخوره به یه قاشوق ماکارونی هم راضیه ...

آما

امان از وقتی که بوی همچین چیزایی به مشامش برسه یا جمالش بهشون روشن شه!

گربه از قاب اهلی و پیشی بیرون میاد و هاررر و وحشی میشه و دندونای نیشش از لبو لوچه اش میزنه بیرون وچشماشم که دیگه نگو مردمکش اندازه نخود میشه واسه پیدا کردن ...

دقت کردین از بعد ماه رمضون تلوزیون پر شده از این گربه های وحشی؟!!!!



پیامای بازرگانی "برنج ،چایی،آب میوه،دستمال کاغذی،ریکا..."از یه جایی به بعد به طرز عجیبی جایزه های خودشونو زیاد کردنو افتادن به جون مردم!

گاهی وقتا از سر بی حوصله گی میرم سمت Tv که اونم بعد پنچ دقیقه اگه کنترلمو از دست بدم میزنم شیشه شو خوردو خاکشیر میکنم

*این نوشته صرفا جهت توصیف خوی وحشی تبلیغات و جوایز و غیرو بوده و بنده همینجا اعلام میکنم که طرفدار پروپا قرص گربه جانات و ببرو یوزو پلنگ میباشم

خدا به دادت برسه ماجی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گمانم فحاشی کردم بهشان

توی دانشگاه وقتی لیوان یه بار مصرفو پر آب میکنم و میپرم بالای سرویس و آبمو جرعه جرعه میخورم و حالم میاد سرجاش وقتی دنبال یه سطل کوچولو پایین پام کنار صندلی میگردم که بندازم توی اون  و سطلی نمیبینم .

فوری شیشه و نمیدم کنارو ...

وقتی توی جاده پوسته مینو یا آدامس موزیمو میکنم و محتوی و میندازم تودهنم و هدایتش میکنم گوشه لپم پوسته رو مدتها توی دستم نگه میدارم که برسم به یه چیزی ،جایی تا بندازمش اون تو!دست آخرم جایی رو پیدا نمیکنمو  پوسته خیس عرقو میندازمش توی کیفم !

*این عادتم همیشه باهام بوده چون وقتایی که مدتها کلاس ندارم یا تابستون میشه و کیف درسیم یه گوشه است و اتفاقی میرم سرش تا چیزیو پیدا کنم با انبوهی از پوسته ها و آشغال ها رو به رو میشم

اشکال نداره چون آخرش میرسونمشون به مقصد "سطل آشغال"

ولی همه مثل هم نیستن...

اینو از اونجایی میگم که چند سال پیش وقتی از تپه های شنی اومدیم پایین و من یه نایلون پیدا کردم تا پوسته های بستنی که اقوام میل کرده بودند بندازم توش و بذارم کنار تا مسئولش بیاد برش داره با چشم قره مادر جان رو به رو شدم که انگار منزلت دختر یکی یک دانه اش را در حد صفر دیده بود جلوی قوم و خویشهایمان که افاده ای داشتند برای خود!(برای من مهم نبود چون ادامه دادم)

یا مثلا وقتی همسایه ها دورهم دم کوچه نشسته بودندو من هم بهشان پیوستنم و بعد از خوردن شکلات ،یکی شان پوسته را بایک افتخاری در کوچه ول کرد و من در جیبم .جوری نگاهم کردند که یک لحظه گمان کردم فحاشی کرده ام بهشان



امر به شکم در روز روشن؟؟؟؟

نمیدانستم روزه و ماه رمضان برای دوران پیامبر و آدمهای دورو برش بوده! خوب شد گفت...

باید خوشگل بشم

بنده همین جا اعلام میکنم و موضع گیری مینمایم !

یعنی اگه انقدر لاغر بشم که فقط دندونام و استخونای صورتم مونده باشه و کسی نگه بهم تو چقد خوشگلی

عمرا واسه لپ کردن صورتم قرص نیمیخورم

واسه چی؟؟؟به خاطر این که جنس مذکری چشمش خوش بنماید ویا در مجلسی مادر پسری تو را عروس خود پندار از بس کهع تو خوشگلی بابا

طریقه مصرف:

سه تا قرص اگزامتازون+سیپروهیپتادین+نیترومیترازول که تا حالا دکتر بهم تجویز نکرده و میگن واسه درد و تسکینش و یکیشم واسه حساسیت طی مدت یک هفته هر شب هر سه این قرصا رو بعلاوره یک لیوان آب میل کنید به طرز فاجعه آمیزی چاق و تپل میشوید نمونه های زنده و آزمایشگاهی آن هم موجودند اگر تمایل داشتید بیاین نشونتون بدم!


***این جوی که مثل خوره افتاده به جون دخترا چیه؟چرا همه فکر میکنن زشتن؟

بعد سالها یک نفر که با خودش مشکل داشت و فکر میکرد بقیه باهاش دشمنن و استغفر الله واسه خودش و بچه هاش جادو جنبل میکنن  تا اونا به موفقیت نرسن پاپیش گذاشته و خودش بازی رو که راه انداخته بود مثلا تمومش کرد!

اونم با چه ذوقی ...

خیلی میترسم !

آخه خیلی غیر عادیه

خدا کنه سلامش بی طمع باشه ...

خدا میدونه چقدر صبرو طاقت "داستان و حرف و حدیث"ندارم

سلام ملخ

صب پیام دادم به دایی

_سلام دایی جان !خوبین؟صب بخیر.

جواب داد:

_سلام ملخ ،شکر توچطور؟

آخه دایی من یه چیز دیگه رو مصداق گل روی ما میکردی اول صبی

من!!!

ملخ!!!!

اسیدفرمیک

هیچ بویی چندش آورتر از بو ی اسیدفرمیک بدن له شده یه مورچه نیست وقتی ناخواسته لهش میکنی!

خبر نگار یا یه آدم ...صفت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کاش

کاش توی اون تصادف لعنتی وقتی با ماشینت زدی به موتورش .و متوجه شدی در نمیرفتی !کاش لااقل از وسط اتوبان کشیده بودیش کنار که بعد رفتنت سه تا ماشین زیرش نگیرن !کاش انسانیت خودتو زیر سوال برده بودی و الان فیلم کردارتو به رخت نمیکشیدن !کاش فاطمه کوچولو الان پدرش کنارش بود... 

سختمه هر روز از توی کوچه ای رد شم که پارچه های سیاه کشیده شده در خونه همسایه !

سختمه عکس جوونییو ببینم که خیلی بیرحمانه از پیش خونواده اش پرکشید.

  ادامه مطلب ...

امروز خیلی دلم یه مخاطب خاص میخواست که غرغر کنم و گوش بده

تغییر لحن؟

تغییر لهجه؟

واسه چی؟

یه آدم ؟

خندم میگیره

پ.ن:امروز در حالی این حرکت و دیدم خندم گرفت داشتم بدون وقفه میخندیدم حتی جلوی خود فرد محترم!

آخه تا یه ساعت بعد هنوز لحن و لهجه اش برنگشته بود سر جاش ...

خیلی سعی کردم بگم و گفتم بی خیال!

پ.ن2:از سرویس جاموندم .تا یه جایی !سرعت دویدن من سرویسو برگردوند


پ.ن3:یه جاهایی هست که دلم میخواد طرف بگه نه مرسی !نمیخواد .ولی نگفت که مثل سیریش وایساده میگه سوزن سنجاق دارین ؟ خو به دانشجوات بگو اسمشونو رو هر دو برگه بنویسن !والا ...هلک هلک رفتم طبقه پایین انبار مسئولش کلیدو با خودش برده بود !برگشتم به اوشون میگم نبودن کلیدم نبود .اوشون که در اوج جو گیری در مقابل خانم xبود گفت اشگال نداره برو کلید اتاق بغلیو بگیر بیار ! منو بگو ...وااااااااای تا حالا انقد از یه کسی یه کم مکث کردم که بفهمه خسته شدم دو باره این همه راه برم پایین وااای صورتم از شدت عصبانیت گر گرفته بود .بعد دیدم بازم گفت برید بیارید. خانم x هم نگفت نمیخواد فقط لبخند (آخیییی)

خلاصه کلام... پاشنه های کفشمو با شدت هر چه تمام تر کوبیدم زمین و رفتم وقتی اومدم بهش میگم خسته نباشید .میگه شما خسته نباشید رفتین و اومدین ما هم هوچی نگفتیم .

کلی خالی شدم ممنون وبلاگم تو بهترین یار وقتای بی کسیمی

هر انچه را که میخواهند باید بشنوی

به نظرم بهترین ماه تابستون ماه شهریوره

هوای معتدل و نسیم نسبتا خنک

حداقل میشه یه کم توی حیاط قدم زد

بعد از مدت ها تخمه شکست

من دوست دارم قدم که میزنم

فقط سکوت شب باشه

و

صدای طبیعت

ولی مثل این که شب جمعه حق نداری همچین هوسایی به دلت راه بدی

اول دعای کمیل و صای نجوا و بلندگوی تا آخر بلند

و

دوم صدای جشن و شادی مطرب و عروسی

دیش دارام دوم دام

 تازه یه کمشم با هم قاتی شد وضعیتی داریم ما تو مملکت اسلامی








انگل که نباشیم زندگی زیبا تر میشود.

زمان میگذره و سن ما هم رو به فزونی همین که از کودکی به جونی و به بزرگسالی و میان سالی پا میذاریم یه چیزایی واقعا لازمه هم برای خودمون هم برای دیگران به نظرم همواره باید کارایی انجام بدیم که به نفس و شخصیت خودمون ازرش بدیم و عزت نفس رو توی خودمون تقویت کنیم ...

عزت نفس که داشته باشیم تمام سعیمونو میکنیم تا استقلال داشته باشیم .خوب و زیبا زندگی کنیم ...

یه دختر و پسر وقتی خالی از این چیز ارزشمند باشه و مادر یا پدر بشه نمیتونه یه تکیه گاه برای انسان های دیگه ای که اونارو به وجود میاره باشه !میشه یه پدر یا مادر خالی از عزت نفس !

شاید هم میشه یه انگل که به جای استقلال شخصیت و زندگیش چسبیده به زندگی بقیه و زندگیش به اونا وابسته است ...

وقتی فرزندی از مادر و پدر انگل متولد میشه نمیتونه اعتماد به نفس داشته باشه .چون عزتی توی نفس تکیه گاهش ندیده پس نمیتونه به نفسی که اونا باعث و بانی به وجود اومدنش بودن اعتماد کنه ...

سختی زندگی و تحملش میتونه این قوه ی ارزشمندو تقویت کنه .

سختی کشیدن و اشک ریختن و دردکشیدن خیلی خیلی خیلی بهتر از انگل بودنه ....

خیلی بهتر از تعظیم کردن به پای کساییه که به نظر میاد میتونن این سختی رو از روی دوشمون بردارن...

گاهی وقتا لازمه که ناامید بشیم از خودمون به زمین بخوریم و یه یا علی بگیم و بلند شیم و ادامه بدیم

اون موقع است که میتونیم تکیه گاه باشیم برای عزیزانی که میشن فرزندانمون.


دختران ضد دختر

مبارک باشه به زودی مامان میشی!

.

لبخندی ملیح میزند

ولی زود در هم میکشد چهره اش را

او میداند...

دختر بودن فرزندش نگاه های ترحم آمیز ودلسوزانه مردمات

شنیدن این جمله با لحن های نرم و ...که:دختر بودن مهم نیست مهم سالم بودن است

قلبش در اظطراب چنین افکاری به تندی میزند.!

اومیداند...

دختر بودن فرزندش میشود :او به توان منفی 10-20ویا...

بیزار میشود از خود وهرمونثی !

*میوه دختران گذشته به ثمر رسید...

**دختری ضد دختر**

اوهم میشود یک جنسیت پرست !

اگر پسر باشد سر افراز میشود

واگر دختر!

باز تربیت دختری ضد دختر!

**************************************

یه تار موشونم بیرون نیست ،نماز اول وقتشون هیچ وقت ترک نمیشه،ختم صلوات های ان چنانی برپا میکنند...

ولی دریغ از ذره ای فکر!!!!!!!!!

ببینم گفتن حرف (پــــــــــــــــــــــــــــــــــــ)خیلی سخته ؟که انقدر زور لازمه واسه ی هجی کردنش؟

یا

گفتن حرف(د) خیلی توک زبونه؟

پ.ن:من نه طرفدار دختر بودنم نه طرفدار پسر بودن !!یه سوال دارم اونم اینه که توی اینجا هنوز این وضعیت به قوت خودش باقیه یا این که ...؟


به نام خدا

نمیدونم از کی و از کجا بگم ... 

خوب بگم یا بد...قشنگ بگم یا زشت... 

فقط یه عالمه حرف تو دلمه که از بس توی خودم ریختم و چیزی نگفتمو به جایی نرسیدم . 

 همش شده برام یه عقده...شده یه گره ی خیلی خیلی کور که نمیدونم عاقبت کی میخواد بازش کنه... 

از این همه ادعای تو خالی و پوچ که نتیجه اش شده نرسیدن ... 

خیلی دوست دارم بی پرده حرف بزنم ولی تا یه جاهایی به خودم اجازه این کارو میدم  درهمین حدی که حرفمو گفته باشمو دوستای عزیزم اونو خونده باشنو نظراتشونو چه این که بامن مخالف باشن وچه موافق باهام درمیون بذارن... 

السلام  علیک یا فاطمه زهرا(س) ............شهادت رو تسلیت میگم... 

********************************************** 

نمیدونم برای چی این روزا حرفایی که دم از مذهب میزنن به دلم نمیشینه خودمم نمیدونم شاید علتش گناه کار بودن منه ولی خودم حس میکنم حرفایی که زده میشه همش کپی برداریه ... 

لحن حرف زدن کسایی که دم از مذهب میزنن کاملا شبیه همه از این حالت دل زدگی و رخوت و رکود نسبت به مذهبی که منم یکی از پیروای اونم بدم میاد حس میکنم خیلی ظلم شده ... 

گاهی وقتا منتظر عمل بودم و حرف قشنگ شنیدم ... 

فردا شهادت حضرت زهرا هستش و من از گوشه و کنار میشنوم که قراره دسته های عزاداری برپا بشه و دعا خونده بشه و همه سیاه به تن کنن ... 

ولی اون چیزی که مهمه نوع غذایی هست که در هیئت پخته میشه ...اونچه مورد بحث قرار میگیره  مقدار هزینه ای هست که پرداخته میشه    

گویش تباه شده بچه ها

در این جا زبان وگویش ولایتی ومحلی دیگر رخت بربسته .


چند وقتی میشه که توی روستا، مادر پدر های گرام ؛دیگه با بچه هاشون به زبون محل زندگیشون حرف نمیزنند.نمیدونم این سنت پسندیده رو کی وارد کرد واین طوری به گند کشید همه جا رو!!!


یعنی اگه یه نفر بیاد کل بچه هارو جمع کنه از چهل نفر دو نفر به زبون مادریشون حرف میزنند،و بقیه به اصطلاح فارسی صحبت میکنند

درواقع این بلای جانمان سوز از اوایل دهه هشتاد شروع شد...

حالا اگه درست وحسابیم صحبت میکردن فارسی رو میشد تحمل کرد.این بچه ها در حالی که مامان باباهاشون به زبان محلی با هم حرف میزنند مجبورند فارسی صحبت کنند.بارها و بارها شده با بچه خالم که صحبت میکنم خیلی از واژه ها رو بدجور قاتی پاتی میگه...مثلا ما که به تخم مرغ میگیم :تخمر!

اگه ازش بپرسم اقا صادق چی خوردی؟میگه :من تخمرچی خوردم.


ماها که باها مون از اولش به زبان مادریمون حرف زدن هر دو رو خیلی هم خوب حرف میزنیم


نمیدونم شاید یکی از دلایل این اتفاق این باشه که عقده کمبود محبت از طرف والدینشون دارن !

ویا این که توی همه جا دهاتیا سرخورده و به سنبل بی فرهنگی معرفی شدن!

لطفا باهام همفکری کنید ونظر بدین