یه درخواست برای کار توی آزمایشگاه محل کارم داشتم .البته یه پیشنهاد از طرف مهندس اونجا بود به خاطر مدرکم .و هنوز مخالفت و موافقتش قطعی نشده وامیدوارم به لطف و یاری خدای خوبم هر چی خیره رقم بخوره .من لایق بهترینا هستم ...
نمیدانم من که حالا زن رسمی ،شرعی ، عرفی ،قانونی ....اصلن همه جوره ی شوهرم شده ام ،چرا وقتی از آرزو سه تا بچه داشتن یا برای عوض شدن جو محیط هشت تا شدنشان حرف میزنم یا این که بگویم دوست دارم رنگ چشمان بچه اولم که دختر هم هست سبز باشد باید خجالت بکشم ؟
مگر مادربزرگم لولو بخوره هست؟ هفت سر غریبه است مثلن؟
باور کنید مراقب رفتارهایم هستم آما این هارا نمیفهمم
رئیس بانک امروز هر تیپ آدمی رو صدا میزد:
دکتر
مهندس
کاش یاد بگیریم از ادب و شعور همچین آدمایی
پ ن:خدا رو شکر مشکل وام ازدواجمون حل شد!
پ ن2:فردا ان شالله اولین روز کاری سال جدید هستش .
جهت تاسف خوردن به حال جامعه ی پارسی اسلامی
لطفا یک سر به چت روم های مجاز نت بزنید!
تاکید میکنم
فقط جهت خوردن تاسف ...
وقتی پای درد گلو و لغزش اشک از چشمانت به میان می آید قضیه کاملن عوض میشود...
دلت انگار شبیه میسیلیوم های قارچی شده است که تا عمق وجود میوه ای فرو رفته وگل های سفید و سبزش را فقط میبینی ومیگویی کپک زده !!!
دلت فرو میرود در عمق وجودش و اشک هایت خیلی روانتر از قبل تر ها حتی که جاری میشود...
شده تاحالا هم صحبت بشی با مادر یا پدری که جگر گوشه اشو از دست داده؟
حالا دلیلش بیماری، تصادف ... یا هر چیز دیگه ای که بوده ،پای هر صحبتیش که میشینی میخواد مسافرت 30 سال قبلش باشه میخواد زبر و زرنگ بودنش باشه میخواد ازدواجش باشه ...ته ته همه ی تعریفاش میرسه به بچه اش که از دست داده !عمق درد و حس میکنی وحفره خالی تو دلش خالی تر نشون میده...
نه دیگه نوروز براش مثل قبله و نه خوشی به اون صورت که باید به دلش میشینه!
خدایا خودت آرامشو به دل همه پدرمادرایی که عزیزشونو از دست دادن برگردون
آمین