-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 خردادماه سال 1399 23:58
چه میکنید با کرونا؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1398 22:53
شبا بیدارم تقریبا ... یسنا هنوز دندون نداره یه دونه داره در میاد و خیلی بدی میکنه!
-
یسنا
سهشنبه 23 مهرماه سال 1398 10:39
-
یسنا
سهشنبه 23 مهرماه سال 1398 10:28
-
منفی بود
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1397 21:08
سه روز بعدش رفتیم .یکشنبه بود 7 اونجا بودیم .تاریک بود که راه افتادیم ... با هزار اناانزلنا توی را و گریه های یواشکی و دلی که آشوب بود رسیدیم اونجا ! برعکس اسم ایدز محیط مرکز مشاوره خیلی گرم و آروم بود پر از پرسنل مجرب و کار بلدی که از تو ظاهرت میفهمیدن اره یا نه رفتیم با برگه ای که ماما بهمون داده بود . رفتیم تو ی یه...
-
هوووف
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1397 10:12
وارد ماه هشتم بارداری شده باشی و یک روز به تو زنگ بزنند و بگویند که باید بیایی مرکز بهداشت و آزمایش خون بدهی ! بروی آنجا پر از زنان بارداری باشد که شبیه تو برای این تست خون آمده باشند ،کم کم ریز ریز بشنوی که آزمایش نامش تست اچ آی وی است و برای عجله داشتنت و تخت بودن خیال دلت زودتر از همه بروی و تست را بدهی ،انگشتت را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 23:03
پای مرگ و زندگیه فقط دعام کنید ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1397 18:12
امروز اکو قلب جنین انجام دادم. بیمارستان چمران. خداروشکر مشکلی نبود و همه چیز عادی و نرمال بود.
-
نگرانم
سهشنبه 6 آذرماه سال 1397 17:47
سونوی آنومالی 18 هفته امو بردم پیش متخصص . گفت برای تکمیلش درج شده که بری اکوی قلب جنین. آخه همه چیز و اون تو نرمال زده حتی جلوی وضعیت قلبی جنینم هم همه تیک نرمال زده نمیدونم دکتره مریض بودو واسه کلینیکشون تبلیغ الکی کرده یا لازمه برم خیلی تو فکرم چند وقته .تا نرم این اکو رو آروم نمیگیرم ... خدایا به امید تو
-
یه دختر دارم شاه نداره
دوشنبه 14 آبانماه سال 1397 21:39
رفتم سونوگرافی! بچم دختره راستش نمیدونم چطوری احساساتمو بروز بدم ... دوست ندارم شعار بدم ! توی هفته گذشته به خاطر رفتاری توی خونه احساس عجز کردم ،حس کردم زن بودنم خیلی چیز بدیه کلی زجه زدم پیش خدا و هق هق کردم و ازش خواستم بهم دختر نده !تا به سرانجام و دردهای دنیای ما زنا گرفتار نشه. من اشتباه برداشت کرده بودم !چون...
-
نی نی داریم
شنبه 5 آبانماه سال 1397 16:28
تقریبا چهار ماهه باردارم و روزگار سپری میکنم! هرچند احساس میکنم زود بود برای مادر شدن و کلی کار نکرده داشتم برای خودم ... به هر حال باور کردم عشق به موجودی که درونم داره رشد میکنه ،اشک توی چشمام حلقه میبنده وقتی به بودنش توی اغوشم فکر میکنم . قراره همین روزا برم سونوی تعیین جنسیت ! هرچند میدونم باور ها هنوز که هنوزه...
-
استخدامی مسخره
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1397 18:00
تمام مراحل را پا به پایش گذراندم با صمیم قلب آنقدری که با نا مساعد بودن حالم هم همراهش میکردم و ساعت ها در گرمای سوزان منتظربودم ... اعتقاد داشتم که میتواند و حتمن موفق میشود ! کسب حد نصاب نمره قبولی و دارابودن مدارک تحصیلی خوب با نمره بالا ... این اطمینان را در پایان مصاحبه اش در عمق چشمانش و ذوق کلامش یافته بودم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1397 15:39
در حال گذراندن پنجمین خان زندگی بودم که... خبر آمد مادر میشوی! چکاوک حامل موجودی پاک و معصوم است و هنوز باور نکرده است !
-
جن نبود
سهشنبه 29 خردادماه سال 1397 01:27
خونه تنها باشی و شب باشه و ساعت از نیمه شب گذشته باشه و خودتو هی مشغول کنی تا خسته شی و بخوابی و مشغول باشی که یه هو یه گربه بیاد پشت پنجره و شروع کنه جیغ بکشه و نگات کنه و تو متعب از این باشی که توی این 9 ما ه گربه نداشتیم که !!! نکنه جنه تو لباس گربه ... یکی میزنی تو گوش خودتو بعد بری تو حیاط و ببینی گربه داره از در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 خردادماه سال 1397 19:55
باید خوش بین باشم به خاطر شخصیت درونی ای که راضی نمیشود به الان و احوالاتی که هست حتی اگر از بیرون خیلی ها حسرت بخورند زندگی ات را.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 خردادماه سال 1397 16:54
صبر میکنم این روزها را . . .خدایا به آواز خوش پرستوهای روی سیم برق زندگی کردن را نصیبمان کن...
-
بی احساس من
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1397 18:05
تظاهرمیکنم هر روز که خوبم که خوبیم .ازدواجی موفق داشته ایم و رو به پیشرفتیم و صبح ها با بوسه از خواب ناز دوتایی بیدار میشویم ... تمام این نه ماه را با تظاهر به شب یا به صبح رسانده ام و در حسرت ان آرامشی ام که گفته اند شمارا میگرد ! نمیدانم مشکل از کجاست که هنوز نامش را که صدا میزنم جوان را با (هان)داده است و سکوتی که...
-
بستمش برای اولین بار با جرات
سهشنبه 8 خردادماه سال 1397 01:33
دیشب موقعی که همسری رفت سرکار رفتمو درو بستم !بعدش از سرکار زنگ زدو گفتم چند شبه بد خوابم میبره مخصوصا که باد تند و طوفانم میادو تنها من هزار فکر میکنم درو بستم .اونم بهم گفت خوب کاری کردی ، البته تا ساعت 2/30 خوابم نبرد ولی دیگه یه حس امنی داشتم ... این در تا ظهر که همسری خواب بود بسته بود و وقتی میخواست بره خونه...
-
زولبیا درست کردم
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1397 15:37
چطوره؟
-
اهداف به مقصد رسیده
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1397 22:48
راستی یه پست گذاشتم چند ماه پیش درمورد بیمه بیکاری! درست شد از برج 6 سال 96 دارم میگیرم...
-
شیشه های گنجیشک کش!
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1397 22:37
دیروز خونه مادر بزرگه بودم همه دور هم .من حدود 25 تا نون فانتزی بردم با دوتا کاهو پیج که بقیه مواد شو اونا بگیرن و فلافل درست کنیم .در کل دور همی خوبی بود میدونم یه وقتی حسرت این روزا رو میخورم بگذریم..... بعدازظهر داشتم میومدم برم تو حیاط که یه چیزی مث موشک به شدت خورد به شیشه اتاق کناری و افتاد گنجیشک بود؛ مشخص بود...
-
ته چین بفرمایین :)
دوشنبه 11 دیماه سال 1396 12:14
-
سلووووم
یکشنبه 10 دیماه سال 1396 23:45
برگشتم با کلی حرف نگفته با کلی ماجرا که فکر میکنم گفتنش توی اینجا کمی از استرسای روز مره امو کم کنه .بالاخره کلی ماجرای خوب و بد هست که اگه بگمشون کلی سبک میشم . با لبتاب تایپ کردن چقد زجر اوره...خخخخ
-
امید به توووو
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1396 15:40
فردا جهاز برون دارم نصب کابینتا امروز تموم میشه. پدرشوهرم احوالاتی نداره !حتی یه چایی رو هم بالا میاره ،بیماریش مهاجم شده و دیگه کاری از دستمون برنمیاد... همسری خیلی خستس خیلی داره دوندگی میکنه یک دسته و کمکی نداره ! کی بشه این روزا تموم شه .خیلی اضطراب دارم . نیازمند دعاتم تویی که با نگاه قشنگت بهم سر میزنی .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مردادماه سال 1396 22:01
روزهای آخر رفتن سرکار رو سپری میکنم.مصمم شدم برای نرفتن برای آینده. فعلن با جدیت دنبال درست کردن بیمه بیکاریمونم . ان شاله موافقت کنن !
-
همه کسمی مادرم
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1396 22:25
ببینمت هر روز داری جلو چشمام اب میشی !جای سوختگی روی پاهات !روی دست و سینه هات ... نمیدونی چقدر پیر میشم وقتی اینجور... زندگی به من به تو وفا نکرد.مادرم .خیلی تنهایی ... با زمین و زمان دعوا دارم وقتی تو انقدر شکسته ای وقتی خمیده شده اون هیکل ورزشکاری قشنگت ! فکر این که یک ماه دیگه ازت جدا میشم دیوونم میکنه میمیرم وای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1396 13:30
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1396 12:44
سلام خونه ام .سلام دفتر زندگیم .سلام عزیزم میخوام یه سرو سامونی بهت بدم ببخشم ! خیلی وقته درستو حسابی بهت سر نزدم ،از ته دل باهات دردو دل نکردم خیلی وقته خیلی چیزا رو توی خودم ریختم ... آخه میدونی خیلی از احساسات و خیلی از حرفا رو هم نمیشه به هر کسی گفت فقط خود تویی که میتونی گوش بدیشون و قضاوت نکنی ،نگاه کنی و بهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1396 21:09
این که توی بحران ها پشتمو خالی نمیکنه ! این که با منطق همه چی رو حل میکنه! این که توی بدترین شرایط باهام دردو دل میکنه و پا پس نمیکشه! نشون میده مرده عشقه ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1396 20:22
راهش را بلد نیستم یک زن"جنتلمن" باشم! جوری که خنثی کنم با رفتارم ناپختگی ها را تنگ دیدگی ها را حسادتها را ... ولی باید یادش بگیرم میدونی چی عذابم میده؟ جدای از سطح پایین فرهنگ دورو برم وپیرو بالاجبار از عقاید پوچی که هست !تحمل بعضی نفرات که بالاجبار باهام نسبتی پیدا کردن واقعن سخته . راستشو بخوای کراهت داره...