-
خدایا
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 10:47
وقتی رفتن خونه شون و برگشتن ! از مامانم پرسیدم چطور بودن؟ گفت:مامانش هنوز باورش نشده! انگار هنوز داغه !هنوز نفهمیده بچه اش... از یخ شدن اون داغی هر هفته سوز اشکش بیشتر میشه ! . . خودم میفهمم هنوز داغم خدایا خودت تحمل و صبرم بده... خدایا تو تنها وتنها وتنها کَسمی!
-
سادگی
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 10:40
آدمی که دلش پــاک باشه خطا نمیکنه سادگــــی میکنه..! و این روزها سادگــــی پاکترین خــــطای دنیاست... "پرویز پرستویی"
-
مبارکه
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 11:14
قلب ساعتم تند تند میزند! هماهنگ با من! بی قرار... فقط چند ساعت دیگه حس خوبیه خیـــــــــــــــــــــــلی! امسال سعی داشتم بی اهمیت باشم ! ولی نمیشه...
-
سلام ملخ
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 17:49
صب پیام دادم به دایی _سلام دایی جان !خوبین؟صب بخیر. جواب داد: _سلام ملخ ،شکر توچطور؟ آخه دایی من یه چیز دیگه رو مصداق گل روی ما میکردی اول صبی من!!! ملخ!!!!
-
یکی من ،یکی تو
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 08:13
هر نوبت ضعیفتر عمیقتر کم حرفتر هرنوبت دوز قوی تر هرنوبت اعصابی خرابتر دردی شدیدتر بگذار کمی اش را من بخورم ! میترسم به تنهایی کم بیاوری عزیزم. یکی من !یکی تو بگذار کمی پلک های نگران من هم سنگین شود اعصابی که محتاج آرامتر شدن است بگذار کمکت کنم یکی من میخورم ،یکی تو
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1392 17:25
یه وقتایی میرسه هیچی شادت نمیکنه حتی فکر کردنم آزار دهندست سخته!
-
گیلاس
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1392 18:08
تابستون سه سال پیش یه روز ناهیدو دعوت کردم خونه همین تو حیاط کنار باغچه نشستیم ... شروع کردیم گپ زدن، خندیدن ،تعریف کردن،درکل خوش گذشت با هم کمی گیلاس خوردیم ! چسبید! چون شیر آب باز بودو باغچه آبیاری میشد منم ظرفا رو همون جا شستم! امروز دوتا درخت گیلاس تو باغچه رو هرس کردم امیدوارم یه روز میوه اونم بچینم دنبال یه سم...
-
نیما کوچولو
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 10:37
زود برگرد کوچولو مطمئنم میتونی ! خاله خیلی حالش به خاطر تو بده دوستای عزیزم واسه نیمای عزیزم دعا کنید که خوش و سلامت برگرده کنار مامان باباش!
-
اسیدفرمیک
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 11:35
هیچ بویی چندش آورتر از بو ی اسیدفرمیک بدن له شده یه مورچه نیست وقتی ناخواسته لهش میکنی!
-
تولد چکاوک
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1392 13:43
چشم میگشایی و یک جهان پر از رازها و مجهولات پیش رویت... دنیایی که چند صباحی تو را خواهد پذیرفت برای کشف هر آنچه تو میخواهی برای چند سالی زندگی چشم میگشایی و از عدم !هستی پیش رویت ! کاش زیستنت هم در دنیا همچون آمدنت مبارک باشد! آمدنت در اول اسفند... تولدت مبارک
-
کلامت
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 23:32
وجود بیقرارم را آرام بخش یگانه معبودمن... در بند کن این من رها شده را بچشان طعم آرامش ابدی را با نور زیبای کلامت
-
ماجی ماجی
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 22:21
اون روزا که پیش هم بودیم توی دوتا اتاق اتاق کوچیکتره مال ما اتاق بغلی که یه کم بزرگترم بود مال "ماجی"... یادمه شب که میشد حیاط خونه میشد واسه ی آدم یه دشت تاریک(پر از مجهولاتی که توی شب پیدا میشد) ،که فقط دلم به روشن بودن چراغ سه تا اتاق گوشه خونه خوش بود و خودمو میزدم به اون راه و میرفتم لب حوز مستطیل شکل...
-
خبر نگار یا یه آدم ...صفت
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 10:43
-
توصیه ای به چکاوک1
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 16:06
همیشه وقتی به مشکلی بر میخوری . دستپاچه نشو!یاد بگیر صبور باشی ... عزیزمن یکم غرور گاهی وقتا لازمه.غرور خوبه توی جایی که شخصیتتو با رفتارت له میکنی! یاد بگیر همیشه سردی رو با سکوت جواب بدی نه با افراط و زیاده روی ...اینجوری افسرده خواهی شد. سعی کن گاهی وقتا یه کم اخم کنی! دوست دارم چکاوک نازنین
-
کاش
شنبه 28 دیماه سال 1392 17:40
کاش توی اون تصادف لعنتی وقتی با ماشینت زدی به موتورش .و متوجه شدی در نمیرفتی !کاش لااقل از وسط اتوبان کشیده بودیش کنار که بعد رفتنت سه تا ماشین زیرش نگیرن !کاش انسانیت خودتو زیر سوال برده بودی و الان فیلم کردارتو به رخت نمیکشیدن !کاش فاطمه کوچولو الان پدرش کنارش بود... سختمه هر روز از توی کوچه ای رد شم که پارچه های...
-
قلم نمیچرخه
جمعه 27 دیماه سال 1392 17:32
خیلی دلم میخواد مثل قبل بیام اینجا و از نگرانیها و دقدقه هام بگم . حرفم نمیاد نمیدونم چرا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 17:00
هر از گاهی باید بری از این خونه ! باید بری تا همه خستگی ها و دردهاتو حس کنم . بجای تو خانوم خونه شدن سخته ... ببخش اگه تموم روزای گذشته بودی و تموم زحمتهای تورو ندیدم دلتنگتم !زود برگرد. دوست دارم "مامانم"
-
برف برف برف می باره
دوشنبه 16 دیماه سال 1392 19:42
به دلم چسبید برف امروز آبکی نبود بــــــــــــــــــــــرف بود...
-
خواب
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 23:02
بر بالشی که پر شده از بال پرندگان ... نمی شود خواب پرواز دید!. *نمیدونم کجا!کی!از کی!شنیدمش.ولی تو یه دفتر یه موقعی نوشته بودم ...
-
مدتی قبل از وداع
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 22:18
چون بیماری بیماری پیامبر شدت یافت ،به بلال فرمود که مردم را به مسجد دعوت کند. سپس پارچه ای به سر پیچید و به مسجد شتافت و بر کمان خود تکیه داد و بر منبر رفت . بعد از حمد و ثنای پروردگار ، یکایک زحمات خود را برشمرد و آنگاه فرمود: _من چگونه پیامبری بودم ؟ سپس فرمود: _هر کس از شما به گردن من حقی دارد ،هم اکنون قصاص کند ....
-
احساسی جز...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 21:47
-
عرض ادب
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 21:42
سلام علیکم امتحان و درس و دل و دماغ خوندن نداشتن اوووووف امتحان ریاضی ۲ یعنی اگه من اینو پاسش کنم دیگه غمی از این رشته نخواهم داشت به همراه معادلات فقط نمیدونم با این وضعیتی که من تمرین حل میکنم موقع جواب نوشتن اهنگ مینویسم یا این که ... ولی خب تهنایی حوصله ام سر میره ،هم بهتر میتونم تمرکز کنم ،هم حالم بهتره خدا رحم...
-
چه آرام
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 20:31
چه آرام و چه زیبا فارغ از پیچیدگی های آدم بزرگا "لبخندت دنیایی می ارزه "
-
میخندم
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 19:41
ا ز لذت بخشترین تفریحای من توی خونه که بعدشم کلی میخندم اینه که... وقتی بابا پشت پنجره میشینه سیگار بکشه و من هی میگم پاشو بوش اومد تو اتاق و بابامم نمیره ! من یه آبپاش دم دست دارم تهدیدش میکنم که اگه نری میپاشماااااااااااا!!! اونم میدونه میپاشم ولی میشینه تا من برم نزدیکش وقتی یه کم پاشیدم کلی ایییی و اوووییی و دادو...
-
خیالی نیست
شنبه 23 آذرماه سال 1392 19:08
-
آتیش
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 18:05
همیشه همیشه آتیش دوست داشتم. جمع کردن هیزم و گرم شدن واااای.... مخصوصا توی هوای سرد میچسبه!نه؟ مخصوصا اگه سیب زمینی ام باشه که بعد پوست سیاهشو بکنی و داغ داغ بخوری آخ! دلم میخواد... چند سال پیش یادمه موقعی که برمی گشتیم از دانشگاه سرویس به یه جایی که رسید یه بوی آتیش به مشامم خورد فورا دورو اطراف وچرخیدم دیدم جلوتر یه...
-
بادیدن این چی به ذهنت میاد؟
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 17:26
PLAY BOY نظرت چیه دوستم ؟برام بگو خوشحال میشم!
-
تاوان
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 22:35
تاوان همیشه برای دنیایی دگر نیست یا عکسی از عملی از کرده نابه خردوار خود در همین دنیا گاهی زاده میشویم برای تاوان دادن از کرده هایی که کرده اند و مانده یا رفته اند. تو میمانی و ماندن و دادن همین تاوان ! تو میمانی و دنیایی که همین از آن میفهمی و بس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 23:56
یادمه یه موقعی توی این فصل سال شیر آب کنار حوض شروع به یخ زدن می کرد. دستام بی حس می شد وقتی گرمش میکردم رو بخاری تا حدود یه ربعی بی حس بود!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 23:49
میخورم ! تمام واژه هایی که این روزها در یک کلمه خلاصه شان کرده ام. آه چقدر "خسته ام"!