چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

یه دختر دارم شاه نداره

رفتم سونوگرافی!

بچم دختره 

راستش نمیدونم چطوری احساساتمو بروز بدم ...

دوست ندارم شعار بدم  !

توی هفته گذشته  به خاطر رفتاری توی خونه  احساس عجز کردم ،حس کردم زن بودنم خیلی چیز بدیه   کلی زجه زدم پیش خدا و هق هق کردم و ازش خواستم  بهم دختر نده  !تا به سرانجام  و دردهای دنیای ما زنا گرفتار نشه.

من اشتباه برداشت کرده بودم  !چون رفتار اون موقع همسرم از سر خستگی و کار مداوم و مشکلی بود که بیرون براش پیش اومده بود.

اشتی کردیم و من از این افکارم از خودم خجالت کشیدم ...

چون ادمی نیست که احساساتشو بروز بده من همیشه به اشتباه برداشتش میکنم شدیدن درون گراست!

دیروز وقتی میخواستم برم اتاق سونو همراهم اومد ولی دختره که پرسنل بود نذاشت همرام بیاد .اخه دفعه قبل دکتر رادیولوژ یه مرد مهربون و با شخصیت بود 

که ازش خواستم تا شوهرم بیاد و اونم قبول که و گفت به شرطی که گوشیش خاموش باشه وقتی رفتیم تو و سلام کردم خیلی خوشرو برخورد کرد و گفت سلام خانومم بفرمایید . با وجودی که من 11 هفته ام بیشتر نبود از نظر روانی و ارضای حس مادر شدنو پدر شدن مارو  سیراب کرد و دستو پاهای نی نیمونو نشون داد و صدای قلبشم گذاشت بلندگو تا بشنویم ...اخرسر هم گفت بچه سالمه و فقط جفت یکم پایینه استحراحت داشته باش و از پله پایین بالا نرو .کلن خیلی همه چی خوب بود...

ولی دیروز تا رفتم اولش که پرسنل نکبت هی گفت چرا وایسادی چرا اینوری چرااونوری در حالی که اون خانومی که توی اتاق بود بهم گفت وایسم تا زود برم تو !

بعدشم وقتی رفتم  یه دختره برای سونوی سینه هاش روی تخت بودو داشت بلند میشد .دکتر زن بود .سلام کردم ولی اون قدرا خوب جواب نگرفتم .خوابیدم . 

چشمم به مانیتور روبه روم بود از گوشه چشمم هم  دهن گشاد دکتر که مدام یه آدامسو میجویید رو اعصابم بودو میدیدم مغزم داغ شده بود و نه تصویر درستی میدیدم و نه حال خوشی داشتم چون شوهرم هم نبود.دلم میخواست یکی بزنم دهنش که دیگه ادامسو نجوه .میجوید و کلمات انگلیسی رو برای تایپیست سونو میگفت.کلافه بودم و پرسیدم اخرش ازش که من بچه رو ندیدم !!!!گفت بزرگنماییش زیاده حالا نشون میدم .یه لحظه نینی مو دیدم و داشت دلم بهم میومد .گفتم جنسیتش ؟همون طور که ادامس میجوید گفت دختره !گفتم جفت چطور پایینه ؟نه خوبه !

همین !من 19 هفته بودمو خودم انقدر سوال کردم  حالا سونوی قبلی  با وجود سن پایین حاملگیم خیلی راضی بودم چون خود دکتر بدون پرسیدن من همه چیو گفت.

اعصابم خورد بود از دست دکتر و عهد کردم تا عمر دارم پیشش نرم  .حیف اون پولی که برای کار اون دادیم .

دکتر قبلی امین بیغمیان  بودن  حتمن دفعات بعد انتخابشون میکنم.

خدایا ممنونم ازت که یه دختر خانوم ناز بهمون هدیه دادی کمکم کن به سلامت به دنیاش بیارم .

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 21:57 http://haftaflakblue.blogsky.com/

مبارکا باشه عزیزم
خدا پشت وپناه تون باشه❤


فدااات

Baran سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:34 http://haftaflakblue.blogsky.com/

عزیز دلی بانو
مراقب خودتون باشن لطفا؛استراحت کنید عزیز دلم
خدایا شکرت،الهی شکر❤
خدایا نازنین نی نی رو همراه مامان گلش حفظ کن؛آمین❤

سکوت... شنبه 10 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 18:13 http://sokuot.blogsky.com

مباااارک باشششه،
ایشالله جشن تولد صد سالگیش زیر سایه پدر مادرش

ممنونمممم
ان شالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد