چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

انگل که نباشیم زندگی زیبا تر میشود.

زمان میگذره و سن ما هم رو به فزونی همین که از کودکی به جونی و به بزرگسالی و میان سالی پا میذاریم یه چیزایی واقعا لازمه هم برای خودمون هم برای دیگران به نظرم همواره باید کارایی انجام بدیم که به نفس و شخصیت خودمون ازرش بدیم و عزت نفس رو توی خودمون تقویت کنیم ...

عزت نفس که داشته باشیم تمام سعیمونو میکنیم تا استقلال داشته باشیم .خوب و زیبا زندگی کنیم ...

یه دختر و پسر وقتی خالی از این چیز ارزشمند باشه و مادر یا پدر بشه نمیتونه یه تکیه گاه برای انسان های دیگه ای که اونارو به وجود میاره باشه !میشه یه پدر یا مادر خالی از عزت نفس !

شاید هم میشه یه انگل که به جای استقلال شخصیت و زندگیش چسبیده به زندگی بقیه و زندگیش به اونا وابسته است ...

وقتی فرزندی از مادر و پدر انگل متولد میشه نمیتونه اعتماد به نفس داشته باشه .چون عزتی توی نفس تکیه گاهش ندیده پس نمیتونه به نفسی که اونا باعث و بانی به وجود اومدنش بودن اعتماد کنه ...

سختی زندگی و تحملش میتونه این قوه ی ارزشمندو تقویت کنه .

سختی کشیدن و اشک ریختن و دردکشیدن خیلی خیلی خیلی بهتر از انگل بودنه ....

خیلی بهتر از تعظیم کردن به پای کساییه که به نظر میاد میتونن این سختی رو از روی دوشمون بردارن...

گاهی وقتا لازمه که ناامید بشیم از خودمون به زمین بخوریم و یه یا علی بگیم و بلند شیم و ادامه بدیم

اون موقع است که میتونیم تکیه گاه باشیم برای عزیزانی که میشن فرزندانمون.


کشف بزرگ من

مدتی بود که فقط نگاهشون میکردمو فقط با قیچی سر شاخه های خشکیده که دلیلیشم نمیدونستم میچیدم !!!

ناراحت از این که دلیل خشک شدنشونو نمیدونستم عاخه ما خیر سرمون درس این رشته رو میخونیم

دیروز یه چرخی زدم .تا یه انگشت زدم به شاخه ی درختچه شاخه هه که وسطش پودر شده بود افتاد زمین ...

من یه کشف بزرگ انجام دادم  دلیلشو فهمیدم واااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا...

خیلی خوشحال شدم حس مفید بودن تو رشته ی خودم حس بی نظیریه !


با یه چاقو شاخه رو نصفش کردم دو تا بنده خدا اون تو بودن الــــــــــــــــــهی

انداختمشون تو الکل تا بعد اکتشافاتمو به رخ بقیه بکشم... گفتم الکل؟؟؟؟اوه اوه الکل گیـــــــر نمیاد که داروخونه نمیده فک کردن ما میگیریم واسه ی کارای غیر مجاز





پ.ن:ترم تابستونی گرفتیم واسه اولین بار !!!کتابشو دایی جون برام پیدا کرد هر چند تموم شده بود ولی برام گشتو گرفت

28 امتحانشه. یا300یا600صفحه است واااای تو سه روز من چه جوری بخونم عاخه!!!؟؟؟تازه هنوز کتابم دستم نرسیده!!!

خدا به خیر کنه...


باد

همیشه توی باد حس غریبی داشتم


باد!

 پیچیدنش توی شاخ و برگ درخت کاج.


هیچ وقت از سوت باد لذت نمیبردم


هیچ وقت آرزوی رقص موهام توی باد و نداشتم

 

هنوزم احساسم سرجاشه


نمیدونم ...


الان داره سوت میزنه



یخ زدم !!!هوا سرد نیست. ولی سردم !خیــــــــــــــلی...






روزی رسون

از توی دالون ایون اومدم بیرون .


سمت چپم دیوار کاه گلی شاید ده متری


به اضافه ی+


روبه روم دیوار تا گردن دوستان پیدا !


کنار اتاق ماجی گربه خواب بود .نه خواب نبود .دمش جمع بود دورش هر از گاهی چشماشو تنگ میکرد و بازو بست...


نمیدونم اون لحظه به چی فکر میکردم!


کسی نبود ...


فقط من بودمو گربه و خونه و آسمون!


شاید داشتم دنبال کلمه و حرف میگشتم برای غرغر کردن به جون گربه ...شاید!


اخه همیشه غذاشو سر وقت میخورد !همیشه باهاش حرف میزدم از وقتی کوچیک بود تااااااا همون موقع که ...


داشتم همین جور بهش خیر نگاه میکردم که دیدم یه چیزی توپـــــــــــی اوفتاد کنار حوض سیمانی و گلی شد!


چشماشو گشاد کرد


منم دویدم سمتش همین که گرفتم دستم دیدم یه ماهی بود یه ماهی که اندازه ی همه بدنش به کف دستم میخورد


به آسمون خیره شدم دیدم یه پلیکان داره میره سمت شرق.


ماهی توی منقارش جون داده بود ولی تازه بود...


مطمئنا از این دورو اطراف نبود چون دو سه سالی میشد که کسی ماهی نگرفته بود.


از اون وقتی که توی بدن ماهیای اینجا زخم دیدم (احیانا شاید به خاطر فاضلاب ها و پساب های


صنعتی شهری بدون تصویه بود! کاملا با چشم قابل رویت بود لجنای سبز رنگ))تا الان که دیگه حتی الفبای زندگیشم زورکی  ...


آه

ماهیو پرت کردم سمتش وای که چقد خوشحال شد با ولع شروع کرد به خوردنش


الآن با خودم فکر میکنم که شاید روزی اون روز گربه یه ماهی تازه بوده وسیله شم پلیکان !!!


روزی رسون بودن خدا!!!!گربه که خواب بود!!!پلیکان که تو هوا بود و معلوم نبود اصلا از چه سرزمینی


اومده بود !!!یه ماهی که افتاد کنار گربه



آره خودشه درست فکر کردم.





حسود میشوم

این روزها برایم سخت میگذرد

نه این که از روزگار و مردمان به ستوه آمده باشم !...نه

سختـــــــــــ است چون.

تحملم تمام میشود

طاقتم شده است ساعت شنی !

تلخی نگاه ها، تلخی سخن ها، تلخی فکرها

همه شان خالی میکنند شیشه ی خمیده ی صبرم را...

من! در حسرت دستی

بوسه ای

اشکی

صدایی

کودکی ام را میخواهم

شاید ناتوانم که ببیند در آغوشم بگیرد

این روزها حسود میشوم به تمام کودکان

چه کسی تلخ کرد این چهره ی نازو زیبایت را ؟

میدانی !

داشته هایمان ارزنی نمی ارزد ...

 وقتی آمدند تمام دلخوشی هایم را بردند!

کاش تکه نانی خالی بودو همان ...

گفتی آدمها تلخت کردند.!

ولی چرا من؟

تقاص سختی هایت ،تلخی هایت را باید من بدهم ؟

چقدر دلم به حال این روزهایم میسوزد

چه آدمهای بدی بودند همانها که ...

یادم می آید ...

خدایا راهی بنما به ستوه که می آیم همین صفحه ی روشن تسکینم میبخشد...

آمین


پ.ن:تسلیم+لبخند +سکوت=شاید به نتیجه ای برسم

پ.ن۲:دوستت دارم عزیزترینم ببخش !

تو همیشه بخشنده ای****

تو همیشه صبورترینی

تو زیبا ترین واژه ای

تو تنها سنگ صبوری

تو تنها دلیلی

بمان برایم دلیل بودنم

چه آسان میشود لبخندد را دید

ببخش اگر همیشه دورم

ببخش !...

من همیشه برایت ناتوان میشوم

همیشه طفلی ضعیف ومحتاجم

من!...

دوستت دارم




گربه ی آوازخوان

قالب نوار ویدئویی این فیلمو هنوز یادمه !


حتی تهرانم نبود خیلی گشتم تا دوباره ببینمش ولی پیدا نکردم...به بابام گفته بودن قدیمیه دیگه گیرت نمیاد


ولی من بازم میگردم یکی از خاطره انگیزترین فیلمای بچگیمه 


یادمه اون موقع که تازه فیلم توی نوار رواج داشت دوستای عموم اومده بودن فیلم باحال و جنگی از اینا که جکی جان و راکیو اینا توش بازی میکردن بگیرن ببینن بعد عموم خونه نبود بابام این فیلمو بهشون داده بود یعنی چون نو بود فک کرده بود فیلم خوبیه

اونا هم تا ته ته اش دیده بودن ...

اینم آدرس دانلود یه تیکه از صدای آقا گربه است.




گربه خوش صدا منم،ببین چه خوب ساز میزنم

با صدای زنبورکم غصه ها رو دور میکنم

قد و قوارمو نبین،لباس پارمو نبین

سرم بلنده تو سرا،آبرو دارم همه جا



کمی با خودم روراست بودم

من یک انسانم شبیه همه ی انسانهای دیگه


با تمام حالات و رفتارهایی که اونا دارن .شاد میشم غمگین میشم .اشک میریزم وگاهی خشمگین !!!!

من حق ندارم درمورد اونا قضاوت کنم هر جور که دلم بخواد...


  ادامه مطلب ...

دوسشون دارم

یه هفته ای میشه نمیخوابم 



همیشه عاشق صدای موتور لیستر بودم! شبا اگه باشه مثل یه مسکن باعث میشه خوب خوابم ببره...



یه هفته ای میشه طلوع خورشیدو توی دلم جشن میگیرم...


واقعا لذت بخشه...


اسم این گلا هم هستش(گل رنگ)یا(کوشه)یا(زعفران آمریکایی)



شبیه زعفران از خودش رنگ میده.الان فصل گلدهی اونه...



  ادامه مطلب ...

بهار باتو

تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر


از بهاری به بهاری دیگر


نتوانم،نتوانم جستن...


هر زمان عشقی دیاری دیگر


کاش...


ما آن دو پرستو بودیم





آتاری

یادمه تابستون که میرسید من و داداشم دلخوشی شیرینی که داشتیم این بود که آتاری رو بیاریم روی کار و وصلش کنیم به


تلوزیون سیاه -سفید...


نوبتی بازی میکردیم هر از گاهی هم همدیگه رو میزدیم!


بیشتر من میزدما چون اون موقع من از لحاظ بدنی از اون بزرگتر و قوی تر بودم !ولی حالا برعکس شده!البته کتکی در کار نیستا فقط در حد شوخی!


من عادت کرده بودم همین که بایدبا دسته آتاری بازیو به  چپ و راست هدایت کنم خودمم میرفتم ههههه


ولی الان هیچ علاقه ای به بازیای کامپیوتری ندارم ...