چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

خروس

این اتفاق دو سال پیش رخ داد.

طی ملاقات ها وجلسات سری که مادری با مادر بزرگی(مامایی)وخاله برگزار کرد به این نتیجه رسیدند که دو نفر از خروس های مادر مرده خاله را قتل عام کنند .

طی برنامه ریزی دقیقی که ریخته شد به این نتیجه رسیدند که بچه خاله نباید از این موضوع مطلع بشود .بنابراین خاله بچه خود را روانه خانه برادری خود کرد تا با بچه های انها مشغول واز همه جا بی خبرباشد.

همه چیز به خوبی پیش رفت ووقتی هوا تاریک بود ما بچه خاله را به خانه خودمان اورده تا در خانه خودشان نرود و از آه وناله خروسان ومرغان روحیه این طفل معصوم خدشه دار نشود.

مادری به همراه خاله به مرغدانی خاله رفته و خروس های بخت برگشته را در گونی سفیدی انداخته وبه خانه ما اوردند.

بنده هم بلافاصله همه درها وپیکرها را بسته وپرده هارا کشیده وصدای تلوزیون را به حدی بلند کردم که مبادا صدایی به گوش بچه برسد.

به بچه دفتری ومدادی دادم وبا کلی قربون صدقه گفتم هم کارتون نگاه کن هم نقاشی بکش.

وخودم راهی آشپزخانه شدم

.پدر بزرگوار بنده هم مسولیت سربریدن انها رابر عهده داشت.

من با همه تدابیری که انجام داداه بودم مطمن بودم از این که بچه خاله هیچ گونه بویی نبرده است وهر از گاهی هم به او سر میکشیدم داستانی و افرینی بابت نقاشی (که اغلب سرباز تفنگ به دست بودند)میکردم .

خولاصه...

خروسها سربریده شدند وبنده چایی دم نمودم تا گلویی تازه کنند.

حدس بزنید در دفتر نقاشی بچه خاله (5-6)ساله من چه دیدم؟

پدرم را دیدم که با یک سبیل یک کیلویی که روی تمامی ناحیه فکش را پوشانده بود .پدرم ایستاده بود ودستانش را در حالی که بالا گرفته بود وبسیار خوشحال بود در دودستش دونفر خروس ...

من در اون لحظه حرفی برای گفتن نداشم ...

نظرات 5 + ارسال نظر
لیلی شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:31 http://sohre1370.blogsky.com

خیلی جالب بود...ممنون که خبرم کردی

خواهش...
آبجی

عروس یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 http://madarshoharam.blogsky.com/

ممنون که خبرم کردی

از دست این بچه ها که هر کاری میکنیم ، اول از همه باخبر میشن و .....

هه هه هه

زینب یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:21 http://www.zaraban-z.blogsky.com

خیلی باهال بود..

نوش جان

wastedmind دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 http://fadedlife.blogsky.com

سلام.پست های شما رو خوندم.من فکر می کنم استعداد خوبی تو نویسندگی داری و ارتباط خوبی با احساسات خودت برقرار می کنی.این خیلی ارزشمنده.امیدوارم از نوشتن دست نکشی

ممنون لطف داری دوست من

wastedmind دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 http://fadedlife.blogsky.com

نوشته هایی هم که توی وبلاگم هست آره کاره خودمه...به جز اون لیریک هایی که ترجمه کردم...اونا ترجمست.اما مثلا amelie که براش نظر گذاشته بودی کاره خودم بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد