به یاد فراموشی میسپارند اعمال خود را
خیره میمانند به چشمانت تا ببینند رفتار گذشته شان عکسی دارد؟؟؟
هیچ
پشیمانی در فکر و اندیشه نابه خردانه شان راهی ندارد
آری
همان ها که جز انباشته کردن در کیسه ی شکم کاری نمیدانند و نمیتوانند!
پر که شد کمر تکیده میکنندو پا دراز
زبان شان عجیـــــــــــــــــب کار میکند
در عجبم
لطف خدا را...
خرافه را با جان و دل با گوشت و پوست و استخوان آمیخته اند ...
آخر کسی نیست بگوید :
هی مردمان!!! شما را چه به چشم زدن آخر
چهره زیبا میکنند
سرخاب سفیدابشان از برای پنهان کردن چیست؟زمانی که عده ای در عذابند برای بودنشان
کاش یا من میرفتم یا آنها
صبرم که لبریز میشود سر از پا نمیشناسم !
غریبه ها چه دلچسبتر میشوند برایم
با غریبه ها الفتی دگر دارم
طرحی نو در می اندازم
چاره ای ندارم سر در لاک خود فرود آرم
خطاب به خود میگویم :
دلکم چرخ فلک همیشه برای عده ی خاصی نمیچرخد
پس میکوشم
صبورم
چی بگم چکاوکم
تنها سکــــــــــــــــــــوت
هعی