چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

آرزو میفروشم ...مفت!!!...میخری؟

آرزوهایم آنقدر غریب و دور بود


که همه را از کنج خیال هم پاک کرده ام


دیریست که آرزو نمیکنم در خواب هم


آرزو ندارم


همه چون گنداب بوی تعفن میدهند


تناقض دارند با من


گره میخورند و به دورم حلقه میزنند،این بیگانگان قدیمی خفه میکنند مرا


کاش اخرین بار زندگی را با مردن تدریجی معامله نمیکردم


(زندگی کردن من مردن تدریجی بود 


هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردم)

.

آرزو میفروشم...


مفت


میخری؟

شاعر:سپیده غریب