چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

امروز خیلی دلم یه مخاطب خاص میخواست که غرغر کنم و گوش بده

تغییر لحن؟

تغییر لهجه؟

واسه چی؟

یه آدم ؟

خندم میگیره

پ.ن:امروز در حالی این حرکت و دیدم خندم گرفت داشتم بدون وقفه میخندیدم حتی جلوی خود فرد محترم!

آخه تا یه ساعت بعد هنوز لحن و لهجه اش برنگشته بود سر جاش ...

خیلی سعی کردم بگم و گفتم بی خیال!

پ.ن2:از سرویس جاموندم .تا یه جایی !سرعت دویدن من سرویسو برگردوند


پ.ن3:یه جاهایی هست که دلم میخواد طرف بگه نه مرسی !نمیخواد .ولی نگفت که مثل سیریش وایساده میگه سوزن سنجاق دارین ؟ خو به دانشجوات بگو اسمشونو رو هر دو برگه بنویسن !والا ...هلک هلک رفتم طبقه پایین انبار مسئولش کلیدو با خودش برده بود !برگشتم به اوشون میگم نبودن کلیدم نبود .اوشون که در اوج جو گیری در مقابل خانم xبود گفت اشگال نداره برو کلید اتاق بغلیو بگیر بیار ! منو بگو ...وااااااااای تا حالا انقد از یه کسی یه کم مکث کردم که بفهمه خسته شدم دو باره این همه راه برم پایین وااای صورتم از شدت عصبانیت گر گرفته بود .بعد دیدم بازم گفت برید بیارید. خانم x هم نگفت نمیخواد فقط لبخند (آخیییی)

خلاصه کلام... پاشنه های کفشمو با شدت هر چه تمام تر کوبیدم زمین و رفتم وقتی اومدم بهش میگم خسته نباشید .میگه شما خسته نباشید رفتین و اومدین ما هم هوچی نگفتیم .

کلی خالی شدم ممنون وبلاگم تو بهترین یار وقتای بی کسیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد