امروز همه داشتن میرفتن
من داشتم می آمدم
همه از فعل من متعجب
و
من در حسرت فعل همه
کاش زودتر می رسیدم خونه تا منم میتونستم برم!
وقتی میرسم خونه یه کم میشینم تا خونایی که همش توی پاهام جمع شده برگرده ...
فکر نکنم تا روزای تعطیل یه روزشم برسم که برم
دلم یه ذره شده واسه ی حرکت منظم مردا...وانداختن شال پایین و بالا با گفتن حسن حسین آخر ،برای صدای تبل
آخ
دلتنگ خیلی چیزام! خیلی کسا...
دلم واسه زار خاک تنگه وای