وقتی رفتن خونه شون و برگشتن !
از مامانم پرسیدم چطور بودن؟
گفت:مامانش هنوز باورش نشده! انگار هنوز داغه !هنوز نفهمیده بچه اش...
از یخ شدن اون داغی هر هفته سوز اشکش بیشتر میشه !
.
.
خودم میفهمم هنوز داغم
خدایا خودت تحمل و صبرم بده...
خدایا تو تنها وتنها وتنها کَسمی!
چی شده عزیزدلم؟:-(
بلا دور باشه انشالا
نبینم غمتو
منم هیچ وقت نمیخوام تو غمگین باشی آجووووو
ان شالله
توکل بر خدا