چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

مخاطب خاص(زهرا قزوینی)

دیشب آسمان با آن همه وسعت برایم به اندازه سلول هایی که محتاج هوا هستند و نفس میخواهند ونمیشود هر چه سعی میکنی که نفس برسانی بهشان تنگ شده بود

تمام طول زندگی ام با خود فکر میکردم که چه میشود که بعضی ها یک صبح تا شب را نمیتوانند چشم روی چشم بگذارند و بیخوابی به سرشان میزند ،دیشب فهمیدم چه کشیده اند

این که تو چندین فرسنگ دورتر از من هستی و حتی تا به حال شمایلی زنده از تو و صدایی از تو نشنیده ام دلیلی محکم نمیشود که حجم دلم به اندازه بی کسی ات پایین نیاید.

چشمانی که دوخته شده بود به سقف سیاه و هاله نورانی ماه(همان که دوستش داری ;)...)واحوالی که پرسیدنی نبود.

باور کردنی نیست که این چنین خود را به جای تو بگذارم و لحظاتی را به جایت زندگی کنم چه بد حالی است که دستانم به لرزش می افتد و چشمانم پراز...

کاش بودی تا برای چند لحظه در آغوشت میکشیدم  ...

کاش دنیا با تمام وسعتش برایم بود تا ...تمام مزرعه های گندم را تقدیمت میکردم تا عطر گل هایش زیبایی وجودت را به رخ همه میکشید

دوستدار همیشگی ات "چکاوک"