چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

چه بگویم؟؟؟

چند سال پیش وقتی خورشید کم کم از دیوار بلند کاه گلی بزرگ پایین میرفت و کمی بعدترش صدای ربنا بلند میشد !دم جنبانکی (نمیدانم اسم این پرنده چه بود ولی خیلی ریز و ظریف که من اسمش را گذاشته بودم فنچ)میآمد و آوازی سر میداد که آوزش هم شبیه(چک چک چک چک)بود همین که هوا رو به تاریکی میگذاشت میرفت !


 

 


این روزها بیشتر از آنکه از تذکرات و پندها به وجد بیایم و مچکر باشم که مثلا بعضی ها یادشان هست که ماه رمضان است !!!

از آدم های بدون کلام بیشتر استقبال میکنم.

چه بگویم از گفتن هایی که چیزی جز" ظاهر " ندارد ظاهری که دیگر حتی زیبا هم نمینماید پیش چشمم!

*که مثلا امروز را نیامدی صواب روزانه ات را انجام دهی !!!*یا اینکه فلانی لباس سیاه پوشیده ولی فلان کارو فلان کارو فلان کارش ناتمام است!!!

از اینکه نمیکنم بعضی کارها را نمیخواهم ونمیخواهم و باز هم نمیخواهم!!!

همیشه دوست داشتم برای انجام کارهایی که با دل سرو کار دارد با دل پیش بروم نه با نگاه پراز تحسین آدمهایی که خود هنوز در پس قدمی هم برنیامده اند...

سالها قبل وقتی هنوز کودکی بیش نبودم با رفقا تسبیحی به دست میگرفتیم و به صف اول میرفتیم و با خود قرار میگذاشیم که صد رکعت را بخوانیم اوایل خوب پیش میرفتیم ولی به رکعتهای پنجاهم به بعد که میرسیدیم چشممان سیاهی میرفتو به زورمیرساندیم خودرا  و میماندیم تا لامپها را خاموش کنند و تا آخر مرد راه باشیم حتی اگر بارها نشسته خوابمان میگرفتو گردن رو به پایین میل میکرد...خب در عوضش بعد دستمان پر بود و میگفتیم دیشب در شب احیا فلان کارو فلان کار را کردیم !

بزرگتر که شدم هاله ای از ابهام ذهنم و افکارم را پوشاندو هر چه سعی کردم دوباره همان عادت های قبل را تکرار کنم نشد که نشد...

واضحتر بگویم کسب آبرو و مقام با مسجد رفتنو قران خواندن و سیمایی مذهبی به خود گرفتن را این روزها زیاد میشود دید.

میگویند منزوی شده ای !!و نگاه هایشان این گونه میگوید که از مردم میترسیو نمیخواهی رو در رو شوی و روابط عمومی نداری و کم رو هستی و از این جور حرفها!

این را خوب میدانم که هیچ وقت بازیگر خوبی نبودم.بازیگر که باشی خوب میفهمی آدمی چه جور رفتار و اخلاقی را پسند میکند همان را برایش پیاده میکنی .ومیفهمی از چه کسی خوشش نمی آید زیر ابش را برایش میزنی تا محبتش نسبت به تو صدچندان شود.

لاک تنهایی شرف دارد به باهم بودن هایی که هدف ندارد.

 کاش یک پیر پراز معرفت و فهم و شعور به پستم میخورد تا هر چه میخواستم میپرسیدم و خود را قانع میکردم از انبوه علامت سوال هایی که خواب را از چشمم میگیرند خلاص شوم .ولی شاید باید زمان بگذرد تا جوابشان پیدا شود.

ترجیح میدهم هر چند روز شاید یک آیه با دل بخوانم نه این که هر روز چندین صفحه بدون هیچ توجهی  (حداقل دلم آرام میگیرد که خودم یا خدای ناکرده خدا را گول نزده ام)

چه میشد که به جای جلسات خطم قرآن یا ختم صلوات یا روضه هایی که تکرار و تکرار و تکرار چندین ساله از قرن ها پیش است و کسی حتی ذره ای به خود اجازه تغییر روش درآن نمیدهد تشکیل گروههایی میدادیم که چاره ای کنیم برای دردهای بی درمان روح و روانمان و از همه مهمتر بیماری های زبانمان ...

یادم می آید یکی دو سال پیش حاج آقای منبرمان موقع روضه خوانی وقتی دید جز چند پیرمرد و کسانی که با ایشان رو در بایستی داشتند نرفته اند تا مورد خطابه قرار بگیرند  زبان به اعتراض گشود گله و شکایت  که چرا نمی آیید و تلوزیون و فیلم و سریال های مناسبتی آن را به مسجد ترجیح میدهید و ...از آن سال به بعد هم دیگر دعوت مردم را قبول نکرد و به شهرو روستاهای اطراف که هم دستمزد خوبترتر تری میدهند و هم بیشتر میروند میرود!

چه بگویم که هر چه بگویم باز هست ناگفته هایی که ...



نظرات 6 + ارسال نظر
پاییز یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:12 http://kolbeyehpaeezi.blogsky.com

سلام چکاوک جان
میدونی عزیزم به نظرم بزرگترین عیب و درد جامعه ما اینه که همه می خوان آدم مهمی باشن و هیچ کس نمی خواد فرد مفیدی باشه اگر نه همه مشکلات حل میشه...

پاییز عزیز
مهم بودن شاید همراه خودش خیلی چیزا مثل غرور و فخر فروشی یا چیزای دیگه میاره ولی مفید بودن اینطور نیست .
بله موافقم دوستم

نادم یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 20:38 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم

کــ ــه دیــدم مترسکـــــ

بـه کــلاغ میــ ــگویــد:

هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن

فقـــط تنهــام نــذار!!

امین دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:54

چقدر این نوشته دل نشین بود
چقدر شبیه حرفهای نگفته من-ما بود.

مرسی.
نگفته هایی که عقده شده اند...

امین دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:39 http://havayehavva.blogsky.com

بـی تـابــم …..
دلـم تــاب میخــواهد و یــک هــول مـــحکم …
کـه دلـــم هُــری بریــزد پایــین ..
هرچــه را در خــودش تلنبــار کــرده .. !!

بی تابم
خیلی خووووب گفتی دوستم
نظرم ثبت نمیشه توی وبلاگ هوای حوا نمیدونم مشکل از کجاست!

امین دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 22:23

امتحان کردم ، مشکلی نبود.
گاهی پیش میاد، به هر حال من در خدمت هستم و مشتاق شنیدن نظرهای شما.
سرافراز باشید

به خاطر سرعت پایین هستش همه این مشکلات.
ممنونم

نادم دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 23:41 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

سادگی « دوستت دارم » در هیچ جمله ای نیست. اما شجاعت بیان و ابراز آن هم در هیچ احساسی نیست. ابراز عشق آسان نیست چون در ناخودآگاه انسان است و او به دست خود آن را ابراز نمی کند. بلکه عشق خودش می جوشد و در رفتار و چهره و بیان زندگی انسان نمودار می شود. اما « دوستت دارم » جمله ای است که آدمی با اراده خودش حس دوست داشتن را خالصانه در وجود روح مقابلش نشان می دهد و همین خود آگاهی و ارادی بودن است که زیبایی دوست داشتن را مقابل عشق نشان می دهد.

کاش همه چی به این قشنگی و سادگی گفتنه یه دوستتدارم تنها بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد