چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

یکی من ،یکی تو

هر نوبت ضعیفتر


عمیقتر


کم حرفتر


هرنوبت دوز قوی تر


هرنوبت اعصابی خرابتر

دردی شدیدتر

بگذار کمی اش را من بخورم !

میترسم به تنهایی کم بیاوری عزیزم.

یکی من !یکی تو

بگذار کمی پلک های نگران من هم سنگین شود

اعصابی که محتاج آرامتر شدن است

بگذار کمکت کنم یکی من میخورم ،یکی تو


یه وقتایی میرسه هیچی شادت نمیکنه


حتی فکر کردنم آزار دهندست


سخته!

گیلاس

تابستون سه سال پیش یه روز ناهیدو دعوت کردم خونه همین تو حیاط کنار باغچه نشستیم ...

شروع کردیم گپ زدن، خندیدن ،تعریف کردن،درکل خوش گذشت

با هم کمی گیلاس خوردیم !

چسبید!

چون شیر آب باز بودو باغچه آبیاری میشد منم ظرفا رو همون جا شستم!

امروز

دوتا درخت گیلاس تو باغچه رو هرس کردم

امیدوارم یه روز میوه اونم بچینم

دنبال یه سم میگردم که بپاشم ،میترسم باز درختا کرم بگیرن

تولد چکاوک

چشم میگشایی و یک جهان پر از رازها و مجهولات پیش رویت...


دنیایی که چند صباحی تو را خواهد پذیرفت


برای کشف هر آنچه تو میخواهی


برای چند سالی زندگی


چشم میگشایی و از عدم !هستی پیش رویت !


کاش زیستنت هم در دنیا همچون آمدنت مبارک باشد!


آمدنت در اول اسفند...


تولدت مبارک


کلامت

وجود بیقرارم را آرام بخش یگانه معبودمن...

در بند کن این من رها شده را

بچشان طعم آرامش ابدی

را با نور زیبای کلامت



توصیه ای به چکاوک1

همیشه وقتی به مشکلی بر میخوری .

دستپاچه نشو!یاد بگیر صبور باشی ...

عزیزمن یکم غرور گاهی وقتا لازمه.غرور خوبه توی جایی که شخصیتتو با رفتارت له میکنی!

یاد بگیر همیشه سردی رو با سکوت جواب بدی

نه با افراط و زیاده روی ...اینجوری افسرده خواهی شد.

سعی کن  گاهی وقتا یه کم اخم کنی!

دوست دارم چکاوک نازنین


هر از گاهی باید بری از این خونه !
باید بری تا همه خستگی ها و دردهاتو حس کنم .
بجای تو خانوم خونه شدن سخته ...

ببخش اگه تموم روزای گذشته بودی و تموم زحمتهای تورو ندیدم
دلتنگتم !زود برگرد.
دوست دارم "مامانم"

برف برف برف می باره

به دلم چسبید

برف امروز آبکی نبود

بــــــــــــــــــــــرف بود...


عرض ادب

سلام علیکم

امتحان و درس و دل و دماغ خوندن نداشتن اوووووف


امتحان ریاضی ۲ یعنی اگه من اینو پاسش کنم دیگه غمی از این رشته نخواهم داشت به همراه معادلات


فقط نمیدونم با این وضعیتی که من تمرین حل میکنم موقع جواب نوشتن اهنگ مینویسم یا این که ...

ولی خب تهنایی  حوصله ام سر میره ،هم بهتر میتونم تمرکز کنم ،هم حالم بهتره


خدا رحم کنه با این وضعیت حافظه من تا وسطای دی ماه بتونم این ترمو به مقصد برسونم...

الانی بابا پای تلفن نشسته میگه داداشت متولد چنده؟

-رفتم رو دفتر تلفن نوشتم ۱۳۹۲/۰۶/۰۵

اومدم تو اتاق

دیدم دادش رفت هوا

رفتم دیدم عجب نابقه ای هستم من دیگه...

من به خیال این که نوشتم ۷۲ یعنی اونم این تاریخو بی برو برگرد خوند پشت تیلیفون

یا مثلا یه روز دیگه گف:دفتر تلفن کو؟؟؟؟

گفتم بالای درخت!!!!

بعد چند ثانیه موندم پیش خودم که گفتم کمدیا درخت؟ولی خب گفتم درخت...

نابود شدم رفت

میخندم

از لذت بخشترین تفریحای من توی خونه که بعدشم کلی میخندم اینه که...


وقتی بابا پشت پنجره میشینه سیگار بکشه و من هی میگم پاشو بوش اومد تو اتاق و بابامم نمیره !

من یه آبپاش دم دست دارم تهدیدش میکنم که اگه نری میپاشماااااااااااا!!!

اونم میدونه میپاشم ولی میشینه تا من برم نزدیکش وقتی یه کم پاشیدم کلی ایییی و اوووییی و

دادو ههههه

سردش میشه خخخخ

از ایوون میپره پایین میره بیرون از خونه میکشه و میاد

خدایییییش ملاحضه این کارش خوووفه


خلاصه من کیـــــــــــــــــفی میبرم هم من هم بابا ...


ولی کاش میتونس ترکش کنه


"نگرانم براش "


چندتا پست گذاشتم ولی الانه دیدم خیلی دلگیر شدم حذفشون کردم با اجازه شوما...

تاوان

تاوان همیشه برای  دنیایی دگر نیست 



یا عکسی از عملی از کرده نابه خردوار خود در همین دنیا



گاهی زاده میشویم برای تاوان دادن 



از کرده هایی که کرده اند و مانده یا رفته اند.



تو میمانی و ماندن و دادن همین تاوان !



تو میمانی و دنیایی که همین از آن میفهمی

و

بس...



میخورم !

تمام واژه هایی که این روزها
در یک کلمه خلاصه شان کرده ام.

آه چقدر "خسته ام"!

چندتا برگ از جزوه معادلات دیفرانسیلو ورق زدم چشمم به یه دستخط نا آشنا افتاد .زوم کردم روش یه دلنوشته بود!


امروز بعداز ظهر فکر کردم داره دلنوشته های خودمو میخونه ولی الان دیدم  واسم اینو نوشته بود...


آسمانم بارانیست ...

کوچه پس کوچه های دلم سفید بنده از برف...


نمک می پاشم که آبشان کنم !

تا یخ نبندم...


آه زخم هایم...


zahra jaber


دلم ریخت !

بوسیدمشون.

دوستای گلم برای زهرای عزیزم دعا کنید .برای برادرش ان شالله هر چه زودتر دوره های شیمی درمانیش تموم بشه و سلامتیشو بدست بیاره .

سخته لعنتی!


نمی تونم


سخته عمری تو رو دیکته کردن به دلم

و

سخته یه شبه همه رو خط زدن


بفهم اینو

بعضی ها چه مفت بزرگ میشن


چه راحت بزرگشون میکنن


خیلی وقته روی قواعد دنیا دیگه حساب باز نمیکنم


از همون موقعی که  فهمیدم ارزش هر آدمی به استعداد و شخصیت و خیلی از چیزایی که یه انسان داره نمیتونه باشه !


از همون وقتی که به مفت زیاد شدن ...


به خاطر بزرگترت بزرگ شدن پی بردم...

گل اگر خار نداشت،

دل اگر بی غم بود،

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

زندگی ...عشق ...اسارت ...قهر ....آشتی.... هم بی معنا بود..


خسته ام از هر نظر

امروز همه داشتن میرفتن

من داشتم می آمدم

همه از فعل من متعجب

و

من در حسرت فعل همه

کاش زودتر می رسیدم خونه تا منم میتونستم برم!

وقتی میرسم خونه یه کم میشینم تا خونایی که همش توی پاهام جمع شده برگرده ...


فکر نکنم تا روزای تعطیل یه روزشم برسم که برم 


دلم یه ذره شده واسه ی حرکت منظم مردا...وانداختن شال پایین و بالا با گفتن حسن حسین آخر ،برای صدای تبل

آخ

دلتنگ خیلی چیزام! خیلی کسا...






دلم واسه زار خاک تنگه وای


پاییزی دوست داشتنی...

*هوای سرد این روزا گر چه میلرزونتم ولی دوسش دارم.

انگار هوایی که میکشمش تو ریه هام مشخص تره!

چه خوب که گرمای هوا تموم شد هیچ علاقه ای به گرمای تابستونو جکو جونوراش ندارم.


**چند روز پیش وقتی عصر درو باز کردمو اومدم توی خونه یه هو چشمم به گلای ناز زعفرون افتاد که زیر برگای خشکیده ی


درختچه ی انگور در اومده بودن و مادری کنار زده بودشون ولی هنوز همه ی پیازا برگ و گل نداده!


*** نمیدونم چم شده ولی هر چی هست گفتنش سودی به حال هیچ کس نداره نه خودم نه بقیه !یه بچه ی کوچیک مثل مهدیه که هنوز 4ماهش نشده خیلی آرومم میکنه .این که بغلش کنم و باهاش حرف بزنم اونم شروع کنه یه چیزایی بگه اما نتونه همین نگفتن و همین خندهای قشنگو زیباش دنیایی می ارزه برام شبیه سبک شدنه ،مثل ایکه قلبم کمتر سنگینی کنه.


****بچه گربه ها دیگه یاد گرفتن برن بالا از دیوار چند وقت پیش در حالی که من وایساده بودم و کاری به کارشون نداشتم (وسط حیاط بدون حرکت) هی میرفتن تا دم بالای دیوار و با انشگتاشون کشیده میشدن پایین و تاپی میخوردن زمین دوباره همین کارو چندین بار تکرار میکردن جالب اینجاست که قبل از تکرار یه نیم نگاهی میکردنو دوباره ههههه!



                                   

حسی عجیب

قریبه شده ام باخودی که همیشه بخشنده بود!


سرخوشی همراه با خودخواهی


امید همراه با ترس


دوست داشتنی برای خودِخود


حسی که داشتنی است تا ابد ...

و

تنها برای من

و

تنها برای او

قلمرو میخواهم همچون گنجشگکانی که جیغ سر می دهند

نه من دیگر برای کسی

نه اودیگر برای کسی

حسی شبیه مالک شدن

مالکیت نه از نوع سند دارش

از همان بی اندازه قیمتی بودنش

حسِ مالکیت حسِ خودخواهی


مدتهاست شنوا شده ام

با غم هایشان شکل غم میگیرم

ودلداریشان میدهد این دل بی پیکرم

کاش خوب باشند.

کاش همه چیز بر کامشان چون عسل شیرین شود

حتی نمیپرد که بگویم هییییییین ،وای پرید

بگذار درون دل بیچاره ام بماند تا روزی با خود دفنشان کنم

نمینویسم بغض عزیزم

لطفا نیا...

خسته ام!

لطفا نیا

مگس صفتان

توی بحثی که با یه دوست داشتم راجع به یه مسئله ای !من سعی داشتم آرومش کنم و دستم خالی بود !دستم خالی بود،


زبونم نمیچرخید برای این که مرحمی بشم براش !


مثال خیلی خوبی برام زد .


بعضی ها که موجب رنجش طولانی مدتش شده بودن رو به مگس تشبیه کرد !


چند هفته ای میشه به این موضوع فکر میکنم .الان میبینم همچین بی ربطم نگفته.


توی زندگی یه وقتایی میریم بالای قله و یه وقتایی میپریم پایین و به بالا نگاه میکنیم ،مصلما اون


چیزی که خوبه اون بالای قله بودنه هست ،واین که همه چیز وفق مرادت باشه وقتی برای تو همه


چیز خوب باشه و شاد باشی،بقیه هم تحت تاثیر قرار میگیرن و به سمتت میان .


حالا واقعا برای خودت یا برای چیزایی که شادت کرده ،مثلا برای پولت ،شغلت ،موقعیت خونوادگیت یا

برای هر منفعت دیگه ای که میتونه براشون داشته باشه .خلاصه بگم که تا بالای قله ای دورو برت


عجیــــــــــب شلوغه


توی این موقعیتی که مشکلی برات پیش میاد و از مقامی که قبلا داشتی نزول میکنی کم کم میبینی


که خلوت شد اطرافت ،دیگه بازار برو بیات ،تعریف کردنات ،مهمونی رفتنات داغ نیست !


آدما هنوز هستن ولـــــــــــــــــــــــــــی دیگه پیش تو نیستن ،تغییر موقعیت دادن ،رفتن سمت کسی که از تو بهتره !!!!!


حالا منظور دوستمو میفهمم چنین آدمایی مگس صفت تشریف دارن هر جا بهتر میتونن بخورن هر جا


بهتر میتونن پول جمع کنن همون جا پر میزنن !


(دوستان مگس صفت  یه وقتایی اونقدر از کسایی که ازشون منفعت به جیب میزنن اغراق به عمل


میارن که اصلان میمونی اینجوری

)



خب ممکنه توی همون وضع خراب بازم کسایی باشن که تنهات نذاشتن !باید قدرشونو دونست باید به یاد داشت برای 


فرداهایی که قراره دوباره حالت خوب شه ،آره تو دیگه با مگس صفتان کاری نخواهی داشت حتی اگه

برگردی به روزای خوب

زندگیت...


گر برانی نرود ور برود بازآید                              ناگزیراست مگس دکه حلوایی را

این دغل دوستان که می بینی                              مگسانند گرد شیرینی

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید             مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

تو آنی که از یک مگس رنجه‌ای                          که امروز سالار و سرپنجه‌ای

آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق              کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد

بند بر پای تحمل چه کند گر نکند                       انگبینست که در وی مگسی افتادست

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس         زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم              مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست

اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار                        شکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند

شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد           که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش

شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو                     به مگسران ملامت ز کنار شکرم

شکرفروش مصری حال مگس چه داند              این دست شوق بر سر، وان آستین فشانان

تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش           مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی                      تا چون مگس نگردی گرد شکر دهانان

پ.ن:قسمت اول شعر سعدی خوب به این نوشته ام میخورد ....


از 25 کلاسا شروع میشه و هنوز تکلیف سرویس مشخص نیست


باید دیگه صبح زود بیدار شدنو شروع کنمو عادت کنم!صبح زود من یعنی 6یا 5.30وگر نه عادت ندارم تا لنگ ظهر بخوابم

امروز 5.30بیدار شدم ملت بدونید من امروز صبح زود بیدار شدم


چند تا عکس خوشگلم گرفتم دوس داشتین ترشیف ببرید ادامه


  ادامه مطلب ...

خود کشی؟؟؟؟؟نه!!!!

تا یه کم شرایط عوض میشه و تحمل نداریم دیگه بمونیم


یا وقتی که کسی آزارمون میده!


یا وقتی هیچ چیز مطابق میل ما نیست و پیش نمیره


از خستگی میگیم !از بریدن !

دیگه هیچ چیزو نمیتونیم ببینیم چون قسمت زیادی از ذهنو فکرمون مشغوله

ولی میشه! زیبایی زیاده

باید یکم تغییر بدیم

خودمونو

عادتهامون مونو

 از مرگ گفتن خیلی راحته !وقتی ناراحتیم

این که هدیه ی زیبایی رو که خدا بهمون داده رو نابود کنیم و از خود کشی حرف بزنیم

پ.ن: والا ما که تا یه درصد احتمال دادیم جیوه رسیده باشه به پوستمون تک تک موهای برادری رو کندیم بیچاره نمیتونست آب دوهانشو قورت بده از ترس

خداییش این که ذره ای از سلامتیم از دست بره قلبم به طرز عجیبی در تکاپو و تپش بود

والا من که خیلی میترسم بمیرم شوما ها رو نمیدونم

به یاد فراموشی میسپارند اعمال خود را

خیره میمانند به چشمانت تا ببینند رفتار گذشته شان عکسی دارد؟؟؟

هیچ

پشیمانی در فکر و اندیشه نابه خردانه شان راهی ندارد


آری

همان ها که جز انباشته کردن در کیسه ی شکم کاری نمیدانند و نمیتوانند!


پر که شد کمر تکیده میکنندو پا دراز


زبان شان عجیـــــــــــــــــب کار میکند

در عجبم

لطف خدا را...

خرافه را با جان و دل با گوشت و پوست و استخوان آمیخته اند ...

آخر کسی نیست بگوید :

هی مردمان!!! شما را چه به چشم زدن آخر


چهره زیبا میکنند

سرخاب سفیدابشان از برای پنهان کردن چیست؟زمانی که عده ای در عذابند برای بودنشان

کاش یا من میرفتم یا آنها

صبرم که لبریز میشود سر از پا نمیشناسم !

غریبه ها چه دلچسبتر میشوند برایم

با غریبه ها الفتی دگر دارم

طرحی نو در می اندازم

چاره ای ندارم سر در لاک خود فرود آرم

خطاب به خود میگویم :

دلکم چرخ فلک همیشه برای عده ی خاصی نمیچرخد

پس میکوشم

صبورم



امان از امان

امان از روزی

که

فریاد عقل گوشت را به بی رحمی کر کند


امان از روزی

که

با پای عقل روی احساست که به اشتباه بودنش پی برده ای قدم رو میکنی


امان از بودن و نبودن

امان از لحظه ای که شاید بی خدا حافظی تمام شود


امان از باور یک انسان در پیچ و خم زندگی


امان از آه یک دل که تا هست میسوزد و میسوزاندت

امان از امان

که اگر امان میدیدی چونان دلشوره به خود راه نمیدادی

امان از تنهایی و دستپاچگی برای پر کردن ان

امان از امان از امانو امان


خدایا ببخش اگر امانت زیبایت را بیهوده به دست باد سپردم

ببخش چون تو بخشنده ای زیبا معبود من

امان ترین لحظه را در بی کسیهایم دیدم