-
کابوسی که الهی هیچ وقت اتفاق نیافته
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 23:20
تا حالا خیلی شنیدم که میگن تو خواب کابوس دیدیم ولی نمیفهمیدم چی میگن! دیشب خواب دیدم ... خواب دیدم یه اتفاق خیلی بد واسم افتاده ... نمیدونم توی بیداری انقدر بهش بی احترامی میکنم انقدر بهش بی توجهی میکنم حتی یه لحظه هم نمیتونم فکر کنم یه روزی نباشه شاید بودنش الان برام عادی شده باشه ولی.... خیلی دوسش دارم مثل این که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 12:18
من ناشکرم، تو ناشکری، او بابت همان لقمه نان شکر میکند، ما ناشکریم، شما نا شکرید، آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند من وبلاگ دارم، تو وبلاگ داری، او حسرت کار با کامپیوتر دارد، ما وبلاگ داریم، شما وبلاگ دارید، آنها فقط غم دارند من میخندم، تو میخندی، او گریه میکند، ما میخندیم، شما میخندید، آنها به زور لبخند میزنند من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 19:48
درختان می گویند بهار پرندگان می گویند ، لانه سنگ ها می گویند صبر و خاک ها می گویند مصاحب و انسان ها می گویند «خوشبختی» امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ، در طلب نور ! ما نه درختیم و نه خاک . پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ، باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی
-
سبزه زار
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 11:27
من خدا را دارم کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی؛ تو بگو از ته دل: من خدا را دارم من و سازم چندی است که فقط با اوئیم. ماه من ! غصه اگر هست بگو تا باشد! معنی خوشبختی، بودن اندوه است ...! این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه...
-
...
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 15:37
خدایا مارو ببخش که در کار خیر یا “جار” زدیم… یا “جا” زدیم…
-
محض خنده
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 23:52
سلام ... امروز اتفاقای جالب و خنده داری واسم افتاد صبح هوا عالی بود یعنی واقعا بهاری بودا... انقدر خوب که بخاریا رم خاموش بنموده بودیم باور کنید! به جون خودم راست میگم ...من تا دیدم هوا انقدر خوبه جو گیر شدم و اومدم پست زیرو دادم. یعنی قلم نوشتاری بنده هنوز خشک نشده بود و سردی دستم(موقع نوشتن یخ میزنه)برطرف نشده بود....
-
همین جوری
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 12:10
دوباره شروع شد... آخه واسه چی انقد هواخوبه... هوا امروز بهاری شده ...نه؟اینجا که خوبه یعنی دلم بد جور هوای بهارو کرده هر چند اگرم بهار بیاد اتفاق خاصی قرار نیست بیافته فقط انتظارش برام خوبه از حال وهوای خود عید نوروز اصلا خوشم نمیاد شبیه چی خسته کن خودتو که چی میخواد عید بشه خوب عید بشه مگه چه خبره تو همین ادمی و بقیه...
-
والا پیامدار
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 20:48
آفتاب روز جمعه ۱۷ربیع الاول سال ۵۷۰میلادی مدتی است دمیده وکم کم از پشت کوههای شرق مکه بالا آمده وبرخانه های سمت غربی شهر تابیده. عبدالمطلب بزرگ مکه ؛در زیر سایه بانی که برای او درست کرده اند در کنار خانه کعبه نشسته است وچند تن از فرزندانش با او گرم گفتگو هستند. عبدالمطلب عمر درازی را پشت سر نهاده اما هنوز نیرومندو...
-
زمستان
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 23:02
فارغ از پشه های آزار دهنده به دور از له له زدنهای روزانه وبیخوابی شبانه فارغ از رتیل های (بل های )یک وجبی لای درزهای دیوار خانه به دور از چشم در چشم شدن با مارمولک های (مال مالی)خوش آب ورنگ زمستان چقدر با نبود اینها به دلم میشینی... زمستان فارغ از صدای آزار دهنده کولر ها در هر جا که پا میگذاری زمستان عشق منه چون متولد...
-
باران
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 22:04
باران که می بارد تو می آیی بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر باران ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشتِ شب تا باغِ ِ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد تا عطرِ آهنگِ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می...
-
دلتنگ
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 11:09
دلتنگ بچگی بچگی بچه های محل دلتنگ عید نوروز ودور آتیش نشستن وسیب زمینی کبابی دلتنگ دعواهای منو دختر دایی جوون دلتنگ دبستان وبازی فوتبال با پسرای همکلاسی دلتنگ وایسادن تو دروازه اون همکلاسی که بازیش بهتره دلتنگ گریه های خودم و....موقع برگشتن به تهران عمه دلتنگ قرقر کردنای ماجی توی خونه وقتی عید جمع بودیم دلتنگ کش رفتن...
-
مهر مادری
شنبه 30 دیماه سال 1391 12:50
-
گاهی به ندای دلت گوش کن
جمعه 29 دیماه سال 1391 16:57
گاهی تنهایی زیباترین است... گاهی فقط به با هم بودن ها باید نگریست و آرزوی خوب داشت گاهی تنهایی تنها درد میشود ... گاهی تنها یار بی ریا... گاهی تنهایی را درآغوش گرفتن لذتی دارد که با هیچ چیز دیگر ... گاهی تنهایی دلت را به این سو وآن سو میکشاند... دلت را بی قرار می کند... تنهاییت را نوازش میکنی وکمی صبر و زمان به او...
-
عشق امتحان
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 22:40
سلام دوستان عزیز... رفتم تا ده روز دیگه (امتحانات ). . . . . واسه نظر بعضی از دوستان خیلی منتظر موندم...
-
خروس
شنبه 23 دیماه سال 1391 16:40
این اتفاق دو سال پیش رخ داد. طی ملاقات ها وجلسات سری که مادری با مادر بزرگی(مامایی)وخاله برگزار کرد به این نتیجه رسیدند که دو نفر از خروس های مادر مرده خاله را قتل عام کنند . طی برنامه ریزی دقیقی که ریخته شد به این نتیجه رسیدند که بچه خاله نباید از این موضوع مطلع بشود .بنابراین خاله بچه خود را روانه خانه برادری خود...
-
نادر طالب زاده
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:50
مجری محبوب من... به نظرم با برنامه خوب وجذاب راز صدا وسیما رو وارد یه فاز جدی کرد
-
کودک
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:13
نمیدونم این اتفاق توی کدوم قسمت از مناطق برام افتاد. ولی فکر کنم ارامگاه ومحل شهادت شهید چمران بود. بعد از بازدیدی که انجام دادیم و بهمون گفتن که دیگه وقت نیست باید برگردین .وقتی سوار اتوبوس شدیم دو تا بچه ۶-۷ ساله ۲۰متری پشت اتوبوس وایساده بودن و باهم دیگه بحث میکردن یکی از اونا جعبه صاف وتختی داشت که یه سری وسایل...
-
گویش تباه شده بچه ها
شنبه 16 دیماه سال 1391 23:54
در این جا زبان وگویش ولایتی ومحلی دیگر رخت بربسته . چند وقتی میشه که توی روستا، مادر پدر های گرام ؛ دیگه با بچه هاشون به زبون محل زندگیشون حرف نمیزنند.نمیدونم این سنت پسندیده رو کی وارد کرد واین طوری به گند کشید همه جا رو!!! یعنی اگه یه نفر بیاد کل بچه هارو جمع کنه از چهل نفر دو نفر به زبو ن مادریشون حرف میزنند ، و...
-
درمان
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:31
حضرت امیر علی (ع):خدایت رحمت کندآیا برای درد گناه دارویی آورده ای؟ طبیب:مگرگناه درد یا بیماری است؟ حضرت امیر (ع)آری گناه بیماری است ومردم را به زحمت انداخته است. بلی از اینجا برخیز وبه بوستان ایمان برو چون وارد شدی مقداری از ریشه درخت نیت ودانه های پشیمانی وقدری از درخت توبه وتخم ورع ومیوه فهم واندوه از شاخه های یقین...
-
کلاس
جمعه 15 دیماه سال 1391 17:22
سر کلاس دامپروری بودیم . استاد شروع کرد (استاد نصر):خوب بچه ها گوشت هایی که به عنوان خوراک انسان ومنبع پروتین هستند شامل گاو-گوسفند-بز-طیورـو{خوک }هستند(یاد اور کنم این یکی اخریه رو خیلی باابهت گفت) . منم که ازش لجم گرفته بود گفتم :چی استاد؟خوک ؟ مگه خوکم میخورند؟ استاد که یه ژست روشنفکری هم به خودش گرفته بود گفت: بله...
-
مادرم
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 15:00
مادر... ای زیباترین وبهترین همدم من عشق را میشود در چشمانت به نظاره نشست بباف ... مادرم عشق میبافد... اهوبچه ای که کنار مادرش زانو زده گره به گره... نگاه به نگاه... نخ به نخ چگونه میتوانم از روزگار بیرحم که تو را این چنین فرسوده انتقام بگیرم بیرحم تر از روزگار ما بچه هاییم ... آخه ما روشن فکریم!!!! درس خوندیم!!!!...
-
گنجشک های تپل مپل
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 11:12
صبح سرد زمستان پای بخاری نشسته بودم مادر پشت قالی درس میخواندم مادر گفت:عجب گنجشک های تپل مپلی به او توجه کردم گفتم:چی؟ گفت:به باغچه نگاه کن به باغچه ی یخ زده خانه نگاه کردم پرندگان معصوم وکوچکی در لابه لای برگهای یخ زده به دنبال غذا مشتی برنج پخته بر روی باغچه ریختم مادر فهمید به من قر زد ولی من آسوده خاطر بودم
-
فقط بخند
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 00:07
گاه باید خندید . وقتی زیر بارونی و منتظری. وقتی بارون داره نم نم میباره یاوقتی تاحالا تنهایی زیر بارون نبودی وقتی سروکله یه ابر سیاه پیداش میشه وقتی زیر بارون تو چتر نداری و تموم لباسات خیس شده. وقتی ماشینا زیر بارون از کنارت رد میشن و با نگاهشون واست دل میسوزونند. وقتی بارون شدید میشه و دستات مثل لبو قرمز شده وقتی...