چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

آتیش

همیشه همیشه آتیش دوست داشتم.

جمع کردن هیزم و گرم شدن واااای....

مخصوصا توی هوای سرد میچسبه!نه؟

مخصوصا اگه سیب زمینی ام باشه که بعد پوست سیاهشو بکنی و داغ داغ بخوری آخ!

دلم میخواد...

چند سال پیش یادمه موقعی که برمی گشتیم از دانشگاه سرویس به یه جایی که رسید یه بوی آتیش به مشامم خورد فورا دورو اطراف وچرخیدم دیدم جلوتر یه چوپون آتیش روشن کرده تا اینو دیدم شیشه ی ماشینو کشیدم سرمو زدم بیرون چه کیفی داد بوکشیدن تو اون وضعیت ...اخ آخ آخ

بماند که کلی سوژه شدم

بادیدن این چی به ذهنت میاد؟


PLAY BOY                                                            


نظرت چیه دوستم ؟برام بگو خوشحال میشم!

تاوان

تاوان همیشه برای  دنیایی دگر نیست 



یا عکسی از عملی از کرده نابه خردوار خود در همین دنیا



گاهی زاده میشویم برای تاوان دادن 



از کرده هایی که کرده اند و مانده یا رفته اند.



تو میمانی و ماندن و دادن همین تاوان !



تو میمانی و دنیایی که همین از آن میفهمی

و

بس...



یادمه یه موقعی

توی این فصل سال

شیر آب کنار حوض شروع به یخ زدن می کرد.

 دستام بی حس می شد

وقتی گرمش میکردم رو بخاری تا حدود یه ربعی بی حس بود!


میخورم !

تمام واژه هایی که این روزها
در یک کلمه خلاصه شان کرده ام.

آه چقدر "خسته ام"!

چندتا برگ از جزوه معادلات دیفرانسیلو ورق زدم چشمم به یه دستخط نا آشنا افتاد .زوم کردم روش یه دلنوشته بود!


امروز بعداز ظهر فکر کردم داره دلنوشته های خودمو میخونه ولی الان دیدم  واسم اینو نوشته بود...


آسمانم بارانیست ...

کوچه پس کوچه های دلم سفید بنده از برف...


نمک می پاشم که آبشان کنم !

تا یخ نبندم...


آه زخم هایم...


zahra jaber


دلم ریخت !

بوسیدمشون.

دوستای گلم برای زهرای عزیزم دعا کنید .برای برادرش ان شالله هر چه زودتر دوره های شیمی درمانیش تموم بشه و سلامتیشو بدست بیاره .

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی چشمم دراومد از بس عطسه کردم

یعنی این فین فین ها و عطسه های پشت سر هم منو کشت ...


اینجاست که مامانم به حرفش میرسه و میگه:تا تو باشی وقتی من بهت میگم دیگه الان تابستون نیست و لباس گرم بپوش و دستاتو بشورو ...گوش کنی



سخته لعنتی!


نمی تونم


سخته عمری تو رو دیکته کردن به دلم

و

سخته یه شبه همه رو خط زدن


بفهم اینو

بعضی ها چه مفت بزرگ میشن


چه راحت بزرگشون میکنن


خیلی وقته روی قواعد دنیا دیگه حساب باز نمیکنم


از همون موقعی که  فهمیدم ارزش هر آدمی به استعداد و شخصیت و خیلی از چیزایی که یه انسان داره نمیتونه باشه !


از همون وقتی که به مفت زیاد شدن ...


به خاطر بزرگترت بزرگ شدن پی بردم...

گل اگر خار نداشت،

دل اگر بی غم بود،

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

زندگی ...عشق ...اسارت ...قهر ....آشتی.... هم بی معنا بود..


خسته ام از هر نظر

امروز همه داشتن میرفتن

من داشتم می آمدم

همه از فعل من متعجب

و

من در حسرت فعل همه

کاش زودتر می رسیدم خونه تا منم میتونستم برم!

وقتی میرسم خونه یه کم میشینم تا خونایی که همش توی پاهام جمع شده برگرده ...


فکر نکنم تا روزای تعطیل یه روزشم برسم که برم 


دلم یه ذره شده واسه ی حرکت منظم مردا...وانداختن شال پایین و بالا با گفتن حسن حسین آخر ،برای صدای تبل

آخ

دلتنگ خیلی چیزام! خیلی کسا...






دلم واسه زار خاک تنگه وای


گل ارکیده

شاخه ای تکــــــــیده ، گل ارکـــــــیده ، با چشمـــــای خستــه ، لبهـــــــای بسته غم توی چشمـــاش آروم نشستــه شکوفــــه شادیــــش از هــــم گسستــــــه واااااای آشنای درررده ، خورشیدش سررررده ، تو قلب سردش غم لونه کــرده مهتاب عمرش ش ش ش در پشت پــــــــرده هر مـــاه سالــــش پاییز سرده آه ه ه ه دستــــای ظریفــــش تو دست مـــــادر پیکـــــر نحیفـــــش چون گل پــرپـــر از محنت و درررررد آروم ندااااااره سایه سیاهی رو بخت شـــومش ، ارکیده تنهاســــت زیر هجومــــش ، طوفان درررررد پایون نداررررره


امروز خیلی دلم یه مخاطب خاص میخواست که غرغر کنم و گوش بده

تغییر لحن؟

تغییر لهجه؟

واسه چی؟

یه آدم ؟

خندم میگیره

پ.ن:امروز در حالی این حرکت و دیدم خندم گرفت داشتم بدون وقفه میخندیدم حتی جلوی خود فرد محترم!

آخه تا یه ساعت بعد هنوز لحن و لهجه اش برنگشته بود سر جاش ...

خیلی سعی کردم بگم و گفتم بی خیال!

پ.ن2:از سرویس جاموندم .تا یه جایی !سرعت دویدن من سرویسو برگردوند


پ.ن3:یه جاهایی هست که دلم میخواد طرف بگه نه مرسی !نمیخواد .ولی نگفت که مثل سیریش وایساده میگه سوزن سنجاق دارین ؟ خو به دانشجوات بگو اسمشونو رو هر دو برگه بنویسن !والا ...هلک هلک رفتم طبقه پایین انبار مسئولش کلیدو با خودش برده بود !برگشتم به اوشون میگم نبودن کلیدم نبود .اوشون که در اوج جو گیری در مقابل خانم xبود گفت اشگال نداره برو کلید اتاق بغلیو بگیر بیار ! منو بگو ...وااااااااای تا حالا انقد از یه کسی یه کم مکث کردم که بفهمه خسته شدم دو باره این همه راه برم پایین وااای صورتم از شدت عصبانیت گر گرفته بود .بعد دیدم بازم گفت برید بیارید. خانم x هم نگفت نمیخواد فقط لبخند (آخیییی)

خلاصه کلام... پاشنه های کفشمو با شدت هر چه تمام تر کوبیدم زمین و رفتم وقتی اومدم بهش میگم خسته نباشید .میگه شما خسته نباشید رفتین و اومدین ما هم هوچی نگفتیم .

کلی خالی شدم ممنون وبلاگم تو بهترین یار وقتای بی کسیمی

هوا عالیه

بوی کاه گل نم خورده ...

صدای غرش ونور رعد.

اولین بارون پاییزی !

حس بی نظیریه.

پاییزی دوست داشتنی...

*هوای سرد این روزا گر چه میلرزونتم ولی دوسش دارم.

انگار هوایی که میکشمش تو ریه هام مشخص تره!

چه خوب که گرمای هوا تموم شد هیچ علاقه ای به گرمای تابستونو جکو جونوراش ندارم.


**چند روز پیش وقتی عصر درو باز کردمو اومدم توی خونه یه هو چشمم به گلای ناز زعفرون افتاد که زیر برگای خشکیده ی


درختچه ی انگور در اومده بودن و مادری کنار زده بودشون ولی هنوز همه ی پیازا برگ و گل نداده!


*** نمیدونم چم شده ولی هر چی هست گفتنش سودی به حال هیچ کس نداره نه خودم نه بقیه !یه بچه ی کوچیک مثل مهدیه که هنوز 4ماهش نشده خیلی آرومم میکنه .این که بغلش کنم و باهاش حرف بزنم اونم شروع کنه یه چیزایی بگه اما نتونه همین نگفتن و همین خندهای قشنگو زیباش دنیایی می ارزه برام شبیه سبک شدنه ،مثل ایکه قلبم کمتر سنگینی کنه.


****بچه گربه ها دیگه یاد گرفتن برن بالا از دیوار چند وقت پیش در حالی که من وایساده بودم و کاری به کارشون نداشتم (وسط حیاط بدون حرکت) هی میرفتن تا دم بالای دیوار و با انشگتاشون کشیده میشدن پایین و تاپی میخوردن زمین دوباره همین کارو چندین بار تکرار میکردن جالب اینجاست که قبل از تکرار یه نیم نگاهی میکردنو دوباره ههههه!



                                   

حسی عجیب

قریبه شده ام باخودی که همیشه بخشنده بود!


سرخوشی همراه با خودخواهی


امید همراه با ترس


دوست داشتنی برای خودِخود


حسی که داشتنی است تا ابد ...

و

تنها برای من

و

تنها برای او

قلمرو میخواهم همچون گنجشگکانی که جیغ سر می دهند

نه من دیگر برای کسی

نه اودیگر برای کسی

حسی شبیه مالک شدن

مالکیت نه از نوع سند دارش

از همان بی اندازه قیمتی بودنش

حسِ مالکیت حسِ خودخواهی


سلام

امروز مثلا قرار بود جشن بگیرن 

آقا ما صبح که اومدیم به اوشون میگیم آقای ....مگه امروز جشن نمیگیرین؟

آقای ...گفتش:نه بابا فقط میخوایم یه شیرینی بدیمو اینا!!!!!!!

تعداد دانشجوا امروز کمه اگه همه بودن بهتر بود ...

آقا الان همه غذا خوردن  یه میز کوچولو گذاشتن اول سالن ورودی یه مشت گل مصنوعی پهن کردن روش بعد بلندگوهام داره آهنگ محمد اصفهانیو میخونه دلقک و اون آهنگه :

امشب در سر شوری دارم

امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم

باشد رازی با ستارگانم

امشب یک سر شوق و شورم

از این عالم گویی دورم

از شادی پر گیرم که رسم به فلک

سرود هستی خوانم در بر حور و ملک

در آسمانها غوغا فکنم

سبو بریزم ساغر شکنم

امشب یک سر شوق و شورم

از این عالم گویی دورم

با ماه و پروین سخنی گویم

وز روی مه خود اثری جویم

جان یابم زین شب ها

می کاهم از غم ها

ماه و زهره را به طرب آرم

از خود بی خبرم ز شعف دارم

نغمه ای بر لب ها

امشب یک سر شوق و شورم

از این عالم گویی دورم

 خیــــــــــــلی قشنگ میخونه ها ولی نمیدونم چرا حس میکنم باجشن تناقض داره آخه سوزناک میخونه هعییی!!!

کلا ما تو این مملکت نمیدونیم چطوری باید خوشی هامونو بروز بدیم یا از این ور میوفتیم یا از اونور...

هیچی دیگه این جشنشون بود منم برم دیگه حضور غیاب اساتید و انجام بدمو بیام سر جام ...

دوستای گلم شرمنده همه ی شما !!


دوستتون دارم

حسادت

یادمون باشه توی زندگی هر وقت به موفقیتی دست پیدا کردیم اونو برای هر کسی باز گو نکنیم درسته که ما آدما به حمایت حتی اگر بازبان باشه نیاز داریم و این باعث میشه بهتر و تند تر قدم بر داریم ولی اینو هم یادمون باشه همه آدمایی که اطرافمونن خیر خواهمون نیستن !

پ.ن:خراب شدن و به آشوب کشیدن زندگی رو تنگ نظران و حسودان خوب انجام میدن فقط کافیه کسی امرو نهیشون نکنه و بذاره خوب هر چی به نفع خودشون تموم میشه و هر چی به ضرر بقیه هستش رو خوب به کار بگیرن!!!


پ.ن:حسادت صفت خیلی زشت و کثیفیه که مثل آتیش وقتی اومد همه رو با خودش میسوزونه باید کسی باشه که آب شه روی آتیش حسادت بعضی ها!

ع ش ق تحریف شده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به همین راحتی!

همیشه نباید منتظر شنیدن صدای شخصی باشیم که باهاش در ارتباطیم ...


گاهی وقتا آدما مستقیم حرف دلشونو نمیگن ،با رفتار کردن اینو نشون میدن!


وقتی حالشونو میپرسی و جوابی نمیگیری!یعنی دیگه نمیخوام ببینمت.

                                                                        

                                    


آرزو میفروشم ...مفت!!!...میخری؟

آرزوهایم آنقدر غریب و دور بود


که همه را از کنج خیال هم پاک کرده ام


دیریست که آرزو نمیکنم در خواب هم


آرزو ندارم


همه چون گنداب بوی تعفن میدهند


تناقض دارند با من


گره میخورند و به دورم حلقه میزنند،این بیگانگان قدیمی خفه میکنند مرا


کاش اخرین بار زندگی را با مردن تدریجی معامله نمیکردم


(زندگی کردن من مردن تدریجی بود 


هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردم)

.

آرزو میفروشم...


مفت


میخری؟

شاعر:سپیده غریب

فعلا کاری نیست که بکنم.از صب تا حالا فقط یه کم با ورد کار کردمو یه چتدتا پیرینت گرفتم.الانم یه چی خوردمو برگشتم... 

بیچاره دانشجوا!هی میان میخوان غذا رزرو کنن اینام هنوز غذا پخت نمیکنن! 

فعلا بیکاریمو داریم وبگردی میکنیم فقط حیف این همه سرعت که فیلتر داره 

 

توی خونه موندنم کار عاقلانه ای نیست بالاخره هر جور شده باید سر خودمو گرم کنم این روزا حالو حوصله خودمو هیچ کسو ندارم زود عصبی میشمو بعدشم دلگیری ... 

 

همین دیشب گرچه توی مجلسی بودیم که باید شاد بود ولی من همش این شکلی بودم+ 

 

خب روحیه ی من اصلا با این جور جاها جور نیست و فقط به خاطر مادرم حاضر شدم برم .باوجود سر درد شدید رفتم ولی بازم اونجا حالم بدتر شد وسط کار گفتم بیان دنبالم بعدشم این جوری یه لحظه تو آینه نگاه کردم دیدم چشمام کاسه خون شده دلم به حال خودم سوخت و بدم اومد که انقدر خودمو اذیت کردم  

 

فعلا دیگه باید برم صاحبش اومد گفت دیگه آزادی 

بای بای

مدتهاست شنوا شده ام

با غم هایشان شکل غم میگیرم

ودلداریشان میدهد این دل بی پیکرم

کاش خوب باشند.

کاش همه چیز بر کامشان چون عسل شیرین شود

حتی نمیپرد که بگویم هییییییین ،وای پرید

بگذار درون دل بیچاره ام بماند تا روزی با خود دفنشان کنم

نمینویسم بغض عزیزم

لطفا نیا...

خسته ام!

لطفا نیا