چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...
چکاوک پر از آرزوی پرواز

چکاوک پر از آرزوی پرواز

کاش زمان کمی مکث می کرد...

اندر حکایت امروز من

اومدم درخواست دادم خدا کنه قبولم کنن

فعلا یه ریزه نرم کردم خونه رو ولی اینجا رو نمیدونم چی کار میکنن

یه دسته درخواست دستش بود فک کنم من آخریه بودم ولی اکسل کار نکردم هنوز


توی برگه درخواست کار دانشجویی نوشته wordتا چه حد کار کردی ؟به آقاهه میگم من بلدم کار کنم یعنی چی در چه حدی میگه بنویس خوب!!!

خب منم نوشتم خوب !!کار با کامپیوترم نوشتم خوب!

به من میگه خانوم حاضری بدون دستمز کار کنی ؟؟؟

منم گفتم مگه کسی ام بدون پول کار میکنه؟

گفت خب بعضی ها میان میگن ما فقط میخوایم اینجا باشیم واسه ی دانشگاه کار کنیم ...

با خودم گفتم :جاااااان!!!؟؟؟لابد میان اینجا صب تا عصر گل روی شما رو ببینن !والا


کیفی میده اینجا وب گردی کردن کسی نمیاد بگه بذار اینا که نظر میدن یه نفسی بکشن

مگس صفتان

توی بحثی که با یه دوست داشتم راجع به یه مسئله ای !من سعی داشتم آرومش کنم و دستم خالی بود !دستم خالی بود،


زبونم نمیچرخید برای این که مرحمی بشم براش !


مثال خیلی خوبی برام زد .


بعضی ها که موجب رنجش طولانی مدتش شده بودن رو به مگس تشبیه کرد !


چند هفته ای میشه به این موضوع فکر میکنم .الان میبینم همچین بی ربطم نگفته.


توی زندگی یه وقتایی میریم بالای قله و یه وقتایی میپریم پایین و به بالا نگاه میکنیم ،مصلما اون


چیزی که خوبه اون بالای قله بودنه هست ،واین که همه چیز وفق مرادت باشه وقتی برای تو همه


چیز خوب باشه و شاد باشی،بقیه هم تحت تاثیر قرار میگیرن و به سمتت میان .


حالا واقعا برای خودت یا برای چیزایی که شادت کرده ،مثلا برای پولت ،شغلت ،موقعیت خونوادگیت یا

برای هر منفعت دیگه ای که میتونه براشون داشته باشه .خلاصه بگم که تا بالای قله ای دورو برت


عجیــــــــــب شلوغه


توی این موقعیتی که مشکلی برات پیش میاد و از مقامی که قبلا داشتی نزول میکنی کم کم میبینی


که خلوت شد اطرافت ،دیگه بازار برو بیات ،تعریف کردنات ،مهمونی رفتنات داغ نیست !


آدما هنوز هستن ولـــــــــــــــــــــــــــی دیگه پیش تو نیستن ،تغییر موقعیت دادن ،رفتن سمت کسی که از تو بهتره !!!!!


حالا منظور دوستمو میفهمم چنین آدمایی مگس صفت تشریف دارن هر جا بهتر میتونن بخورن هر جا


بهتر میتونن پول جمع کنن همون جا پر میزنن !


(دوستان مگس صفت  یه وقتایی اونقدر از کسایی که ازشون منفعت به جیب میزنن اغراق به عمل


میارن که اصلان میمونی اینجوری

)



خب ممکنه توی همون وضع خراب بازم کسایی باشن که تنهات نذاشتن !باید قدرشونو دونست باید به یاد داشت برای 


فرداهایی که قراره دوباره حالت خوب شه ،آره تو دیگه با مگس صفتان کاری نخواهی داشت حتی اگه

برگردی به روزای خوب

زندگیت...


گر برانی نرود ور برود بازآید                              ناگزیراست مگس دکه حلوایی را

این دغل دوستان که می بینی                              مگسانند گرد شیرینی

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید             مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

تو آنی که از یک مگس رنجه‌ای                          که امروز سالار و سرپنجه‌ای

آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق              کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد

بند بر پای تحمل چه کند گر نکند                       انگبینست که در وی مگسی افتادست

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس         زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم              مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست

اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار                        شکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند

شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد           که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش

شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو                     به مگسران ملامت ز کنار شکرم

شکرفروش مصری حال مگس چه داند              این دست شوق بر سر، وان آستین فشانان

تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش           مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی                      تا چون مگس نگردی گرد شکر دهانان

پ.ن:قسمت اول شعر سعدی خوب به این نوشته ام میخورد ....


خوشجل موشجل من بزرگ نشده؟

کویری

یه درخت خشک و بی برگ میون کویر داغ

توی ته مونده ذهنش نقش پر رنگ یه باغ

 

شاخه سبز خیالش سر به اسمون کشید

برو دوشش همه پر شد زه اقاقی سپید

  

زیر سایه خیالی کم کمک چشماش رو بست

دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشت

  

اولی گفت: اگه بارون باز بباره تو کویر

دیگه اما سر رسیده عمر این درخت پیر 

 

دومی گفت: که قدیما یادمه کویر نبود

جنگل و پرنده بود و گزر زلال رود

 

گفتن و از جا پریدن با یه دنیا خاطره

اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره

 

گفتن و از جا پریدن با یه دنیا خاطره

اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره


پ.ن:داشتم امروز این اهنگو گوش میدادم وقتی دلم میگیره آهنگای حبیبو خیلی خیلی دوس دارم !

مادری اومد گف یا خاموش کن یا یه آهنگ شاد بذار

گفتم :وقتی شاد نیستم واسه چی شاد گوش بدم؟؟؟

نمیدونم چرا از این حبیب خوشش نمیاد؟

ولی خب هر کسی یه نظری داره

این آهنگشو خیلی دوس دارم اون یکی آهنگشم که میخونه :در این زمانه ی بی هایو هویو لال پرست هم خیلی به دلم میشینه

از 25 کلاسا شروع میشه و هنوز تکلیف سرویس مشخص نیست


باید دیگه صبح زود بیدار شدنو شروع کنمو عادت کنم!صبح زود من یعنی 6یا 5.30وگر نه عادت ندارم تا لنگ ظهر بخوابم

امروز 5.30بیدار شدم ملت بدونید من امروز صبح زود بیدار شدم


چند تا عکس خوشگلم گرفتم دوس داشتین ترشیف ببرید ادامه


  ادامه مطلب ...

خود کشی؟؟؟؟؟نه!!!!

تا یه کم شرایط عوض میشه و تحمل نداریم دیگه بمونیم


یا وقتی که کسی آزارمون میده!


یا وقتی هیچ چیز مطابق میل ما نیست و پیش نمیره


از خستگی میگیم !از بریدن !

دیگه هیچ چیزو نمیتونیم ببینیم چون قسمت زیادی از ذهنو فکرمون مشغوله

ولی میشه! زیبایی زیاده

باید یکم تغییر بدیم

خودمونو

عادتهامون مونو

 از مرگ گفتن خیلی راحته !وقتی ناراحتیم

این که هدیه ی زیبایی رو که خدا بهمون داده رو نابود کنیم و از خود کشی حرف بزنیم

پ.ن: والا ما که تا یه درصد احتمال دادیم جیوه رسیده باشه به پوستمون تک تک موهای برادری رو کندیم بیچاره نمیتونست آب دوهانشو قورت بده از ترس

خداییش این که ذره ای از سلامتیم از دست بره قلبم به طرز عجیبی در تکاپو و تپش بود

والا من که خیلی میترسم بمیرم شوما ها رو نمیدونم

به یاد فراموشی میسپارند اعمال خود را

خیره میمانند به چشمانت تا ببینند رفتار گذشته شان عکسی دارد؟؟؟

هیچ

پشیمانی در فکر و اندیشه نابه خردانه شان راهی ندارد


آری

همان ها که جز انباشته کردن در کیسه ی شکم کاری نمیدانند و نمیتوانند!


پر که شد کمر تکیده میکنندو پا دراز


زبان شان عجیـــــــــــــــــب کار میکند

در عجبم

لطف خدا را...

خرافه را با جان و دل با گوشت و پوست و استخوان آمیخته اند ...

آخر کسی نیست بگوید :

هی مردمان!!! شما را چه به چشم زدن آخر


چهره زیبا میکنند

سرخاب سفیدابشان از برای پنهان کردن چیست؟زمانی که عده ای در عذابند برای بودنشان

کاش یا من میرفتم یا آنها

صبرم که لبریز میشود سر از پا نمیشناسم !

غریبه ها چه دلچسبتر میشوند برایم

با غریبه ها الفتی دگر دارم

طرحی نو در می اندازم

چاره ای ندارم سر در لاک خود فرود آرم

خطاب به خود میگویم :

دلکم چرخ فلک همیشه برای عده ی خاصی نمیچرخد

پس میکوشم

صبورم



امان از امان

امان از روزی

که

فریاد عقل گوشت را به بی رحمی کر کند


امان از روزی

که

با پای عقل روی احساست که به اشتباه بودنش پی برده ای قدم رو میکنی


امان از بودن و نبودن

امان از لحظه ای که شاید بی خدا حافظی تمام شود


امان از باور یک انسان در پیچ و خم زندگی


امان از آه یک دل که تا هست میسوزد و میسوزاندت

امان از امان

که اگر امان میدیدی چونان دلشوره به خود راه نمیدادی

امان از تنهایی و دستپاچگی برای پر کردن ان

امان از امان از امانو امان


خدایا ببخش اگر امانت زیبایت را بیهوده به دست باد سپردم

ببخش چون تو بخشنده ای زیبا معبود من

امان ترین لحظه را در بی کسیهایم دیدم 



هر انچه را که میخواهند باید بشنوی

به نظرم بهترین ماه تابستون ماه شهریوره

هوای معتدل و نسیم نسبتا خنک

حداقل میشه یه کم توی حیاط قدم زد

بعد از مدت ها تخمه شکست

من دوست دارم قدم که میزنم

فقط سکوت شب باشه

و

صدای طبیعت

ولی مثل این که شب جمعه حق نداری همچین هوسایی به دلت راه بدی

اول دعای کمیل و صای نجوا و بلندگوی تا آخر بلند

و

دوم صدای جشن و شادی مطرب و عروسی

دیش دارام دوم دام

 تازه یه کمشم با هم قاتی شد وضعیتی داریم ما تو مملکت اسلامی








شک نکن

یادمه یه بار یه مستند دیدم راجع به قطرات آب که یه پژوهشگر ژاپنی تحقیق کرده بود روی شکل ظاهر ی و باطنی آب!


با پخش آهنگ خوب و بد !چسبوندن حروف زیبا مثل عشق، خدا، مادر ،همسر.وهمچنین خوبی، نیکی،زیبایی وعکس

وسپس فریز و منجمد کردن قطره ها و دیدن اونها توسط میکروسکوپ الکترونی و عکسبرداری از اون ها نشون داد که شکل منجمد شده آب به طرز عجیبی تغییر کرده و زیبا و زشت شد ...

"دوست داشتین این قسمتو مطالعه کنید جالبه"

کسی حتی فکرشم نمیکرد آب این تاثیر پذیری رو داشته باشه !

پس وقتی حیات و زندگی ما به این چیز ارزشمد وابسته است چه میشه گفت!

پس کاری رو که انجام میدیم باید با تمام وجود انجام بدیم چون حتی نیت و افکار ما روی محیط و اجزای اون تاثیر میگذاره چه برسه به آدمها ...

وقتی تصمیم میگیری کاری انجام بدی حتی پختن یه تخم مرغ برای بچه ی 2 ساله ات اگه یه دستت گوشی موبایلت باشه و یه دستت قاشق و همه ی حواست به نوشته توی گوشیت باشه وقتی غذا رو میاری جلوی دهن بچت انتظار نداشته باش با ذوق بخوره ...

انتظار نداشته باش وقتی تو همه عشقو انرژیتو جمع نکردی برای کسی که باید! عکس العمل خوبی دریافت کنی


شک نکن!!!

پ.ن:خیلی دوس داشتم  بهتر بنویسم ولی نشد


تقدیم به دوست هنردوست و هنرمندم "گندم"

همین امروز تمومشون کردیم


گندم جان بفرما !دیدی به قولم وفا کردم



 

ادامه مطلب ...

خوبم خوبم خوبم

حسو حال لطیفی دارم


خیلی دوسش دارم حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم


اخلاقم بهتر شده

رابطه ام با مامان بهتر شده

حس میکنم خیلی دوسش دارم

اونم همین طور


دیگه بهم نمیگه خدا عقلت بده


فک کنم خدا بهم داده

البته فک کنم


امروز جوری صدام کرد که هیچ وقت این طور نبود


مثل این که مامان چکاوک چکاوکو صدا کنه:چکاوکی؟؟؟؟؟؟

امیدوارم بهتر بشه


دوست دارم مامانم




میخندم

میخندم به تمام بایدها ...

نباید ها

تعصب!!!

میخندم چون خنده بر این درد بی چون و چرا حتما دواست!

میخندم

چون

احترام قائلم به سلیقه ها و نظرات

میخندم چون قلبم سلامتی میخواهد نه بیماری ...

لبخند که بزنی

کمی همراهی میکنی

کمی!!!

زمان و فکرت

ایمانت به باورهایت

درست میکند تمام تعصب همای بی جا را


تحمل کن آرام جان

تحمل...


انگل که نباشیم زندگی زیبا تر میشود.

زمان میگذره و سن ما هم رو به فزونی همین که از کودکی به جونی و به بزرگسالی و میان سالی پا میذاریم یه چیزایی واقعا لازمه هم برای خودمون هم برای دیگران به نظرم همواره باید کارایی انجام بدیم که به نفس و شخصیت خودمون ازرش بدیم و عزت نفس رو توی خودمون تقویت کنیم ...

عزت نفس که داشته باشیم تمام سعیمونو میکنیم تا استقلال داشته باشیم .خوب و زیبا زندگی کنیم ...

یه دختر و پسر وقتی خالی از این چیز ارزشمند باشه و مادر یا پدر بشه نمیتونه یه تکیه گاه برای انسان های دیگه ای که اونارو به وجود میاره باشه !میشه یه پدر یا مادر خالی از عزت نفس !

شاید هم میشه یه انگل که به جای استقلال شخصیت و زندگیش چسبیده به زندگی بقیه و زندگیش به اونا وابسته است ...

وقتی فرزندی از مادر و پدر انگل متولد میشه نمیتونه اعتماد به نفس داشته باشه .چون عزتی توی نفس تکیه گاهش ندیده پس نمیتونه به نفسی که اونا باعث و بانی به وجود اومدنش بودن اعتماد کنه ...

سختی زندگی و تحملش میتونه این قوه ی ارزشمندو تقویت کنه .

سختی کشیدن و اشک ریختن و دردکشیدن خیلی خیلی خیلی بهتر از انگل بودنه ....

خیلی بهتر از تعظیم کردن به پای کساییه که به نظر میاد میتونن این سختی رو از روی دوشمون بردارن...

گاهی وقتا لازمه که ناامید بشیم از خودمون به زمین بخوریم و یه یا علی بگیم و بلند شیم و ادامه بدیم

اون موقع است که میتونیم تکیه گاه باشیم برای عزیزانی که میشن فرزندانمون.


کشف بزرگ من

مدتی بود که فقط نگاهشون میکردمو فقط با قیچی سر شاخه های خشکیده که دلیلیشم نمیدونستم میچیدم !!!

ناراحت از این که دلیل خشک شدنشونو نمیدونستم عاخه ما خیر سرمون درس این رشته رو میخونیم

دیروز یه چرخی زدم .تا یه انگشت زدم به شاخه ی درختچه شاخه هه که وسطش پودر شده بود افتاد زمین ...

من یه کشف بزرگ انجام دادم  دلیلشو فهمیدم واااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا...

خیلی خوشحال شدم حس مفید بودن تو رشته ی خودم حس بی نظیریه !


با یه چاقو شاخه رو نصفش کردم دو تا بنده خدا اون تو بودن الــــــــــــــــــهی

انداختمشون تو الکل تا بعد اکتشافاتمو به رخ بقیه بکشم... گفتم الکل؟؟؟؟اوه اوه الکل گیـــــــر نمیاد که داروخونه نمیده فک کردن ما میگیریم واسه ی کارای غیر مجاز





پ.ن:ترم تابستونی گرفتیم واسه اولین بار !!!کتابشو دایی جون برام پیدا کرد هر چند تموم شده بود ولی برام گشتو گرفت

28 امتحانشه. یا300یا600صفحه است واااای تو سه روز من چه جوری بخونم عاخه!!!؟؟؟تازه هنوز کتابم دستم نرسیده!!!

خدا به خیر کنه...


باد

همیشه توی باد حس غریبی داشتم


باد!

 پیچیدنش توی شاخ و برگ درخت کاج.


هیچ وقت از سوت باد لذت نمیبردم


هیچ وقت آرزوی رقص موهام توی باد و نداشتم

 

هنوزم احساسم سرجاشه


نمیدونم ...


الان داره سوت میزنه



یخ زدم !!!هوا سرد نیست. ولی سردم !خیــــــــــــــلی...






روزی رسون

از توی دالون ایون اومدم بیرون .


سمت چپم دیوار کاه گلی شاید ده متری


به اضافه ی+


روبه روم دیوار تا گردن دوستان پیدا !


کنار اتاق ماجی گربه خواب بود .نه خواب نبود .دمش جمع بود دورش هر از گاهی چشماشو تنگ میکرد و بازو بست...


نمیدونم اون لحظه به چی فکر میکردم!


کسی نبود ...


فقط من بودمو گربه و خونه و آسمون!


شاید داشتم دنبال کلمه و حرف میگشتم برای غرغر کردن به جون گربه ...شاید!


اخه همیشه غذاشو سر وقت میخورد !همیشه باهاش حرف میزدم از وقتی کوچیک بود تااااااا همون موقع که ...


داشتم همین جور بهش خیر نگاه میکردم که دیدم یه چیزی توپـــــــــــی اوفتاد کنار حوض سیمانی و گلی شد!


چشماشو گشاد کرد


منم دویدم سمتش همین که گرفتم دستم دیدم یه ماهی بود یه ماهی که اندازه ی همه بدنش به کف دستم میخورد


به آسمون خیره شدم دیدم یه پلیکان داره میره سمت شرق.


ماهی توی منقارش جون داده بود ولی تازه بود...


مطمئنا از این دورو اطراف نبود چون دو سه سالی میشد که کسی ماهی نگرفته بود.


از اون وقتی که توی بدن ماهیای اینجا زخم دیدم (احیانا شاید به خاطر فاضلاب ها و پساب های


صنعتی شهری بدون تصویه بود! کاملا با چشم قابل رویت بود لجنای سبز رنگ))تا الان که دیگه حتی الفبای زندگیشم زورکی  ...


آه

ماهیو پرت کردم سمتش وای که چقد خوشحال شد با ولع شروع کرد به خوردنش


الآن با خودم فکر میکنم که شاید روزی اون روز گربه یه ماهی تازه بوده وسیله شم پلیکان !!!


روزی رسون بودن خدا!!!!گربه که خواب بود!!!پلیکان که تو هوا بود و معلوم نبود اصلا از چه سرزمینی


اومده بود !!!یه ماهی که افتاد کنار گربه



آره خودشه درست فکر کردم.





حسود میشوم

این روزها برایم سخت میگذرد

نه این که از روزگار و مردمان به ستوه آمده باشم !...نه

سختـــــــــــ است چون.

تحملم تمام میشود

طاقتم شده است ساعت شنی !

تلخی نگاه ها، تلخی سخن ها، تلخی فکرها

همه شان خالی میکنند شیشه ی خمیده ی صبرم را...

من! در حسرت دستی

بوسه ای

اشکی

صدایی

کودکی ام را میخواهم

شاید ناتوانم که ببیند در آغوشم بگیرد

این روزها حسود میشوم به تمام کودکان

چه کسی تلخ کرد این چهره ی نازو زیبایت را ؟

میدانی !

داشته هایمان ارزنی نمی ارزد ...

 وقتی آمدند تمام دلخوشی هایم را بردند!

کاش تکه نانی خالی بودو همان ...

گفتی آدمها تلخت کردند.!

ولی چرا من؟

تقاص سختی هایت ،تلخی هایت را باید من بدهم ؟

چقدر دلم به حال این روزهایم میسوزد

چه آدمهای بدی بودند همانها که ...

یادم می آید ...

خدایا راهی بنما به ستوه که می آیم همین صفحه ی روشن تسکینم میبخشد...

آمین


پ.ن:تسلیم+لبخند +سکوت=شاید به نتیجه ای برسم

پ.ن۲:دوستت دارم عزیزترینم ببخش !

تو همیشه بخشنده ای****

تو همیشه صبورترینی

تو زیبا ترین واژه ای

تو تنها سنگ صبوری

تو تنها دلیلی

بمان برایم دلیل بودنم

چه آسان میشود لبخندد را دید

ببخش اگر همیشه دورم

ببخش !...

من همیشه برایت ناتوان میشوم

همیشه طفلی ضعیف ومحتاجم

من!...

دوستت دارم




گربه ی آوازخوان

قالب نوار ویدئویی این فیلمو هنوز یادمه !


حتی تهرانم نبود خیلی گشتم تا دوباره ببینمش ولی پیدا نکردم...به بابام گفته بودن قدیمیه دیگه گیرت نمیاد


ولی من بازم میگردم یکی از خاطره انگیزترین فیلمای بچگیمه 


یادمه اون موقع که تازه فیلم توی نوار رواج داشت دوستای عموم اومده بودن فیلم باحال و جنگی از اینا که جکی جان و راکیو اینا توش بازی میکردن بگیرن ببینن بعد عموم خونه نبود بابام این فیلمو بهشون داده بود یعنی چون نو بود فک کرده بود فیلم خوبیه

اونا هم تا ته ته اش دیده بودن ...

اینم آدرس دانلود یه تیکه از صدای آقا گربه است.




گربه خوش صدا منم،ببین چه خوب ساز میزنم

با صدای زنبورکم غصه ها رو دور میکنم

قد و قوارمو نبین،لباس پارمو نبین

سرم بلنده تو سرا،آبرو دارم همه جا



کمی با خودم روراست بودم

من یک انسانم شبیه همه ی انسانهای دیگه


با تمام حالات و رفتارهایی که اونا دارن .شاد میشم غمگین میشم .اشک میریزم وگاهی خشمگین !!!!

من حق ندارم درمورد اونا قضاوت کنم هر جور که دلم بخواد...


  ادامه مطلب ...

دوسشون دارم

یه هفته ای میشه نمیخوابم 



همیشه عاشق صدای موتور لیستر بودم! شبا اگه باشه مثل یه مسکن باعث میشه خوب خوابم ببره...



یه هفته ای میشه طلوع خورشیدو توی دلم جشن میگیرم...


واقعا لذت بخشه...


اسم این گلا هم هستش(گل رنگ)یا(کوشه)یا(زعفران آمریکایی)



شبیه زعفران از خودش رنگ میده.الان فصل گلدهی اونه...



  ادامه مطلب ...

بهار باتو

تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر


از بهاری به بهاری دیگر


نتوانم،نتوانم جستن...


هر زمان عشقی دیاری دیگر


کاش...


ما آن دو پرستو بودیم





آتاری

یادمه تابستون که میرسید من و داداشم دلخوشی شیرینی که داشتیم این بود که آتاری رو بیاریم روی کار و وصلش کنیم به


تلوزیون سیاه -سفید...


نوبتی بازی میکردیم هر از گاهی هم همدیگه رو میزدیم!


بیشتر من میزدما چون اون موقع من از لحاظ بدنی از اون بزرگتر و قوی تر بودم !ولی حالا برعکس شده!البته کتکی در کار نیستا فقط در حد شوخی!


من عادت کرده بودم همین که بایدبا دسته آتاری بازیو به  چپ و راست هدایت کنم خودمم میرفتم ههههه


ولی الان هیچ علاقه ای به بازیای کامپیوتری ندارم ...



سه کودک

حاصل توقف دو ساعته نهایت برگشتن بود.

موقع برگشتن بعدازظهر داغ بود.

داغی اون میتونست کف پاهامونو خوب ورم بده!

یه جاده بو دبا یه عالمه رفتن ...

با دو طرفی پر از نی زار.

جاده پر بود از خاک ،خاک نرم و داغ

فعل ما هم رفتن بود (من و دوستم)به همراه تمام رفتن ها

ولی تا یه جایی کند شد...

کند شد چون نگاه گیر عقب بود

آره وقتش بود .

وقت گرفتن سوغاتی!!!

پ.ن:خیلی دوسشون دارم اینا عزیزترین یادگاریای منن

جاشون امنه !توی یه قوری قدیمی

هر از چند گاهی میرم سراغشون وپر میشم از اون بعدازظهر و گونه های سوخته ونگاه مظلومشون...



ریسمان صبر

دو دستی چسبیدمش !البته تا وقتی سالمه

باهاش پیش میرم

بهم تحمل میده وقتایی که نمیبینم تعادل میده...

یه ریسمان

گاهی خیلی کلفته اونقدر که وقتی میگیرمش توی دو تا دستم اندازست

گاهی ام اونقدر نازک میشه که رمق دست زدن بهشو ندارم

کاش همیشه باشه

وقتی نباشه...

یه خودکار، یه کاغذ،یه اتاق ،یه من بدون صبر ،یه زمین ،یه سر ، یه دست

و

گوشی که تحمل شنیدن نداره

یه انگشت یه در یه عالمه تق تق

بازم من

ولو رو زمین یه کاغذ ، یه خودکار،یه دست بیخون شده زیر سنگینی سر بی جون

آخ چه لذتی داره کسی صدات بزنه وتو جواب ندی .

کاش برای چند لحظه نباشم

پ.ن:باید یه راهایی برای تجدید و تازه کردن صبر باشه باید پیداش کنم